جدول جو
جدول جو

معنی وغم - جستجوی لغت در جدول جو

وغم
(قَ حَ)
خبر کردن به چیزی که یقین نباشد. (تاج المصادر بیهقی). خبر غیریقین دادن. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) ، مقهور کردن کسی را. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
وغم
(قِثْ ثی ثا)
کینه گرفتن بر کسی. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). کینه ور شدن. (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وخم
تصویر وخم
تعفن هوا که باعث بروز امراض وبایی می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نغم
تصویر نغم
سخن آهسته، آهنگ، سرود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وهم
تصویر وهم
گمان، خیال، پندار، آنچه دیده می شود ولی وجود ندارد، شبح، آن قسمت از مغز که تخیل می کند، ذهن، ترس، هراس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورم
تصویر ورم
برآمدگی در بدن به واسطۀ آسیب یا صدمه یا بیماری، آماس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وشم
تصویر وشم
بلدرچین، پرنده ای با بال های کوتاه منقار کوچک و صدای بلند، سمانه، کرک، ورتیج، بدبده، سلویٰ، سمان، کراک برای مثال در جنب علو همتت چرخ / مانندۀ وشم پیش چرغ است (ابوسلیک - شاعران بی دیوان - ۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وسم
تصویر وسم
داغ کردن، نشان کردن، علامت گذاشتن، داغ، نشان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وزم
تصویر وزم
پاروی چوبی بزرگ و پهن برای روبیدن برف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وغا
تصویر وغا
خروش و غوغا، شور و غوغا در جنگ، جنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورم
تصویر ورم
یاد، حافظه، به یاد نگه داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رغم
تصویر رغم
خلاف میل کسی رفتار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وشم
تصویر وشم
بخار، برای مثال دو چشم از بر سر چو دو چشمه خون / ز وشم دهانش جهان تیره گون (فردوسی - مجمع الفرس - وشم)
خال، خالی که با نیل و سوزن روی پوست بدن ایجاد می کنند، خال کوبی، خالکوبی، کبودی
فرهنگ فارسی عمید
(تَ رَمْ مُ)
خشم گرفتن. (تاج المصادر بیهقی). خشم گرفتن بر کسی: توغم علیه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، تقاتل و تناظر سخت ابطال در جنگ. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شغم
تصویر شغم
آزمند، حریص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نغم
تصویر نغم
دم برآوردن، آهسته سراییدن، سخن پنهان گفتن، سرود گفتن در غنا
فرهنگ لغت هوشیار
وغا در فارسی پرخاش غوغا (این واژه پارسی است بنگرید به غوغا)، جنگ، وزوز آوای کبت و مگس کارزار جنگ. بانگ و خروش شور و غوغا، شور و غوغای جنگ (خصوصا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وزم
تصویر وزم
اندازه، کار به هنگام، دسته سبزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وشم
تصویر وشم
داغ خجک (خال) بلدرچین کرک: (درجنب علو همتت چرخ ماننده وشم بیش چرغ است) (ابوسلیک)
فرهنگ لغت هوشیار
ننگ رسوایی، آک (عیب)، گره چوب، شکاف چوب، آک نهادن بیماری کنده کنده گوشتفروش، سفره، تخته گوشت عیب کردن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وسم
تصویر وسم
داغ داغی که با آهن تفته کنند، نشان، داغ کردن، نشان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
ویار، آوای بال، گرم چون شب یا روز ویار و اشتهای شدید زنان باردار بنوعی خوراکی یا مواد دیگر، خواهان جماع شدن
فرهنگ لغت هوشیار
زفت ژکور (بخیل)، پست فرومایه، لاغر، سرای، سنگ چیده ترشروی، سر به گریبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وام
تصویر وام
قرض، دین، عاریه، طلب، غرامت
فرهنگ لغت هوشیار
پیام نادرست، کفک انداختن: شتر، بوسیدن: پیرامون دهان، بویه زدن: پیرامون دهان کفک انداختن شتر از دهان، خبر دادن از چیزی که یقین نداشته باشند: کریم سانخ آنست بی شک و شبهت کریم سونخ او بی دغا ولغم و زنخ. (سوزنی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
گای، آورد و برد بی آب دادن، به ناز پروردن برده را، آزار رسانیدن بهزی آن که در آسایش و فراخی زندگی کند، خشمناک که در سوز و گداز باشد
فرهنگ لغت هوشیار
بوی یاب سگ شکاری سگ تازی، بویه کش بوینده بوی خوش، بوسه دادن، شکفتن دهان پیرا دهان زنخ زنخ و ریش شیفتگی، آزوری آزمندی، ماندگاری، بایا دانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضغم
تصویر ضغم
گزیدن به دندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دغم
تصویر دغم
اسپ دیزه اسپ سیاه سیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رغم
تصویر رغم
کراهت داشتن چیزی را، به خاک آلوده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغم
تصویر اغم
تنگ پیشانی ابریکسره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وغد
تصویر وغد
بادنجان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وام
تصویر وام
قرض
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وهم
تصویر وهم
پندار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ورم
تصویر ورم
آماس
فرهنگ واژه فارسی سره