جمع واژۀ وعل. بزهای کوهی، مهتران و شریفان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). مردمان محتشم. (مهذب الاسماء). و در حدیث آمده: یظهر النحوت علی الوعول، ای یغلب الضعفاء الاقویاء. (منتهی الارب)
جَمعِ واژۀ وعل. بزهای کوهی، مهتران و شریفان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). مردمان محتشم. (مهذب الاسماء). و در حدیث آمده: یظهر النحوت علی الوعول، ای یغلب الضعفاء الاقویاء. (منتهی الارب)
کار خود به دیگری واگذاشتن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج). کار خود به دیگری سپردن و به آن اکتفاء کردن. (اقرب الموارد). کار خود به دیگری سپردن، سست گردیدن دابه. (منتهی الارب). سست گردیدن ستور. (آنندراج) : وکلت الدابه، فترت فی السیر. (اقرب الموارد)
کار خود به دیگری واگذاشتن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج). کار خود به دیگری سپردن و به آن اکتفاء کردن. (اقرب الموارد). کار خود به دیگری سپردن، سست گردیدن دابه. (منتهی الارب). سست گردیدن ستور. (آنندراج) : وکلت الدابه، فترت فی السیر. (اقرب الموارد)
یکی از اشتقاقات کلمه فعل است که در علم صرف معیار صرفی صفت مشبهه و صیغۀ مبالغه قرار میگیرد و صفاتی، مانند: صبور، قطور، اکول، شرور بر وزن این کلمه است. (از یادداشت های مؤلف)
یکی از اشتقاقات کلمه فعل است که در علم صرف معیار صرفی صفت مشبهه و صیغۀ مبالغه قرار میگیرد و صفاتی، مانند: صبور، قطور، اکول، شرور بر وزن این کلمه است. (از یادداشت های مؤلف)
آهنی که بدان کوه کنند و میتین. ج، معاول. (منتهی الارب). کلنگ آهنی که بدان سنگ را شکافند. (غیاث) (آنندراج). تیشۀ بزرگ که بوسیلۀآن صخره ها را شکافند. (از اقرب الموارد) : با کسی که در همه ابواب بر تو معوّل کند به معول فریب و خداع بنیاد حیات او برکندن... (مرزبان نامه ص 271). و فضۀ فیاض ماءمعین به معوّل معول کاریزکن طلبید. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 205). خصم از قلعۀ پیروزه حصار ار سازد قهر باروفکنت معول و نقاب شود. جمال الدین عبدالرزاق (دیوان چ وحید دستگردی ص 145)
آهنی که بدان کوه کنند و میتین. ج، معاول. (منتهی الارب). کلنگ آهنی که بدان سنگ را شکافند. (غیاث) (آنندراج). تیشۀ بزرگ که بوسیلۀآن صخره ها را شکافند. (از اقرب الموارد) : با کسی که در همه ابواب بر تو مُعَوَّل کند به مِعْوَل فریب و خداع بنیاد حیات او برکندن... (مرزبان نامه ص 271). و فضۀ فیاض ماءمعین به مُعَوَّل مِعْوَل کاریزکن طلبید. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 205). خصم از قلعۀ پیروزه حصار ار سازد قهر باروفکنت معول و نقاب شود. جمال الدین عبدالرزاق (دیوان چ وحید دستگردی ص 145)
از مشتقات کلمه فعل است و در علم صرف معیار صرفی برخی از جمعهای مکسر ومصادر مجرد است، مثلاً کلمات غرور، سرور، نکول، عبورمصدر و بر وزن این معیار است و کلمات امور قبور، ثغور جمع مکسرند. (با استفاده از یادداشتهای مؤلف)
از مشتقات کلمه فعل است و در علم صرف معیار صرفی برخی از جمعهای مکسر ومصادر مجرد است، مثلاً کلمات غرور، سرور، نکول، عبورمصدر و بر وزن این معیار است و کلمات امور قبور، ثغور جمع مکسرند. (با استفاده از یادداشتهای مؤلف)
مغلوب صبر. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بیطاقت شده ومغلوب گشته در صبر و شکیبایی. (ناظم الاطباء) ، اعتمادکرده شده. صیغۀ اسم مفعول از عول که به معنی اعتماد و تکیه کردن است. (غیاث) (آنندراج)
مغلوب صبر. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بیطاقت شده ومغلوب گشته در صبر و شکیبایی. (ناظم الاطباء) ، اعتمادکرده شده. صیغۀ اسم مفعول از عول که به معنی اعتماد و تکیه کردن است. (غیاث) (آنندراج)