جدول جو
جدول جو

معنی وظایف - جستجوی لغت در جدول جو

وظایف
وظیفه ها، کارهایی که انسان مکلف به انجام دادن آن باشد، کارها و خدمات، جیره های روزانه، جمع واژۀ وظیفه
تصویری از وظایف
تصویر وظایف
فرهنگ فارسی عمید
وظایف(وَ یِ)
وظائف. وظیفه ها.
- اهل وظایف، ارباب وظایف، وظیفه داران و ارباب استحقاق. (ناظم الاطباء). رجوع به وظیفه و وظائف شود.
، فهرستها و صورتهای مالیاتی. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
وظایف
جمع وظیفه: وظیفه ها: (وظایف خدمتکاری و رسم الجامشی و عرض پیشکش و ثغور تقدیم میرسانیدند)، فهرستها صورتهای مالیاتی
تصویری از وظایف
تصویر وظایف
فرهنگ لغت هوشیار
وظایف
الواجبات
تصویری از وظایف
تصویر وظایف
دیکشنری فارسی به عربی
وظایف
Duties
تصویری از وظایف
تصویر وظایف
دیکشنری فارسی به انگلیسی
وظایف
devoirs
تصویری از وظایف
تصویر وظایف
دیکشنری فارسی به فرانسوی
وظایف
обов'язки
تصویری از وظایف
تصویر وظایف
دیکشنری فارسی به اوکراینی
وظایف
חובות
تصویری از وظایف
تصویر وظایف
دیکشنری فارسی به عبری
وظایف
deveres
تصویری از وظایف
تصویر وظایف
دیکشنری فارسی به پرتغالی
وظایف
deberes
تصویری از وظایف
تصویر وظایف
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
وظایف
obowiązki
تصویری از وظایف
تصویر وظایف
دیکشنری فارسی به لهستانی
وظایف
فرائض
تصویری از وظایف
تصویر وظایف
دیکشنری فارسی به اردو
وظایف
หน้าที่
تصویری از وظایف
تصویر وظایف
دیکشنری فارسی به تایلندی
وظایف
kewajiban
تصویری از وظایف
تصویر وظایف
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
وظایف
義務
تصویری از وظایف
تصویر وظایف
دیکشنری فارسی به ژاپنی
وظایف
plichten
تصویری از وظایف
تصویر وظایف
دیکشنری فارسی به هلندی
وظایف
职责
تصویری از وظایف
تصویر وظایف
دیکشنری فارسی به چینی
وظایف
majukumu
تصویری از وظایف
تصویر وظایف
دیکشنری فارسی به سواحیلی
وظایف
의무
تصویری از وظایف
تصویر وظایف
دیکشنری فارسی به کره ای
وظایف
обязанности
تصویری از وظایف
تصویر وظایف
دیکشنری فارسی به روسی
وظایف
দায়িত্ব
تصویری از وظایف
تصویر وظایف
دیکشنری فارسی به بنگالی
وظایف
कर्तव्यों
تصویری از وظایف
تصویر وظایف
دیکشنری فارسی به هندی
وظایف
doveri
تصویری از وظایف
تصویر وظایف
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
وظایف
Pflichten
تصویری از وظایف
تصویر وظایف
دیکشنری فارسی به آلمانی
وظایف
görevler
تصویری از وظایف
تصویر وظایف
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(وَ ءِ)
وظایف. جمع واژۀ وظیفه. (منتهی الارب). به معنی روزمره از طعام و رزق و جز آن. (آنندراج). رجوع به وظیفه شود. و گویند: للدنیا وظائف، ای نوب و دول
لغت نامه دهخدا
(اُ یِ)
یا اطایف و نمیدانم آیا یکی تصحیف دیگری است یا دو موضعاند و بصورت ’ظ’ روایت نصر است و هم گوید: کوه جدایی است از آن طی که از تنغه هنگام غروب خورشید دراز و املس و سرخ بنظر آید و تنغه منزل حاتم طایی بود. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
وظایف در فارسی، جمع وظیفه، خویشکارها رستادها جامگی ها جمع وظیفه: وظیفه ها: (وظایف خدمتکاری و رسم الجامشی و عرض پیشکش و ثغور تقدیم میرسانیدند)، فهرستها صورتهای مالیاتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وزارت وظایف
تصویر وزارت وظایف
دیوان راستاد
فرهنگ لغت هوشیار