- وطر
- آرزو، نیاز
معنی وطر - جستجوی لغت در جدول جو
- وطر ((وَ طَ))
- حاجت، نیاز
- وطر
- حاجت، نیاز
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خوشبویه
کرانه
حافظه
سخت شادی نمودن
سیج، ناگواری
رج، رده
میهن
اتر
گادن زن، زه کردن کمان، افتادن بر زمین، تراشیدن، بر زمین انداختن
نزدیکی به هلاکت یا آنکه مایه تلف شدن کسی یا چیزی باشد
نوشتن، خط، رسته از چیزی، یک خط نوشته ای
نصف هر شیئی، جز، پاره
باران، کنایه از اشک
گشودن و باز کردن روزه
کوه بلند
ملجا، پناهگاه، هر جای مستحکم و استوار که پناهگاه شود
ملجا، پناهگاه، هر جای مستحکم و استوار که پناهگاه شود
قضاوت، فتوی، دستور حاکم شرع
شیشۀ استوانه شکل و دهان تنگ برای نوشابه یا مایع دیگر، بطری
یکی از نقش های نامطلوب و بد در قاپ بازی
بطر آوردن: در قمار ورق بد آوردن که باعث باخت شود، بد آوردن
یکی از نقش های نامطلوب و بد در قاپ بازی
بطر آوردن: در قمار ورق بد آوردن که باعث باخت شود، بد آوردن
پشم شتر، خرگوش، روباه و امثال آن ها
مس، مس گداخته، نوعی مس، نوعی برد یمانی
حافظه، برای مثال بپرسید نامش ز فرخ هجیر / بگفتا که نامش ندارم ز ویر (فردوسی - ۲/۱۶۱)
فهم، ادراک، هوش، برای مثال یکی تیزویری ست و بسیار دان / کز او نیست احوال گیتی نهان (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۸)
بهره، برای مثال نه گهواره دیدم نه پستان نه شیر / نه از هیچ خوشی مرا بود ویر (فردوسی - ۱/۲۲۹ حاشیه)
ویل، وای، ناله، فریاد
فهم، ادراک، هوش،
بهره،
ویل، وای، ناله، فریاد
آنچه روی زمین پهن می کنند، گستردنی، فرش
پاره ای از چیزی، جزء، پاره، نیمه، نیمۀ چیزی
نوع، گونه
حالت، چگونگی
مرتبه، نوبت
حالت، چگونگی
مرتبه، نوبت
بزه، گناه
سنگینی، بار سنگین، بار گران
سنگینی، بار سنگین، بار گران
بوی خوش، مادۀ خوش بویی که از گل یا چیز دیگر می گیرند
پنجاه و دومین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۴۹ آیه، کوه
بندها و رشته هایی در بدن که عضلات و استخوان ها را به هم پیوند می دهد
در ریاضیات ضلع رو به رو به زاویۀ قائمه در مثلث قائم الزاویه
در ریاضیات خطی که دو نقطه از محیط دایره را به هم وصل می کند و از قطر دایره کوچک تر است
زه کمان، چلّۀ کمان، چرم کمان، چرم گور، چرم گوزن
در موسیقی زه یا سیم ساز
در ریاضیات ضلع رو به رو به زاویۀ قائمه در مثلث قائم الزاویه
در ریاضیات خطی که دو نقطه از محیط دایره را به هم وصل می کند و از قطر دایره کوچک تر است
زه کمان، چلّۀ کمان، چرم کمان، چرم گور، چرم گوزن
در موسیقی زه یا سیم ساز
در شادی و تنعم مغرور شدن و از حد درگذشتن، ناسپاسی کردن، شادی مفرط، دهشت و حیرت هنگام هجوم نعمت
آنچه مایۀ تلف شدن کسی یا چیزی است، بلندی قدر و مقام، شرف، بزرگی، برای مثال از خطر کردن بزرگی و «خطر» جویم همی / این مثل نشنیده ای کاندر خطر باشد «خطر» (امیرمعزی - ۳۳۳) ، نزدیکی به هلاک، خطا، اشتباه
خطی که دو راس غیر مجاور یک چندضلعی را به هم وصل می کند
خطی که از وسط دایره می گذرد و آن را به دو نیم تقسیم می کند
کلفتی، ضخامت
جانب، کرانه
اقلیم، ناحیه
خطی که از وسط دایره می گذرد و آن را به دو نیم تقسیم می کند
کلفتی، ضخامت
جانب، کرانه
اقلیم، ناحیه
محل اقامت شخص و جایی که در آن متولد شده و پرورش یافته، میهن، زادبوم