جدول جو
جدول جو

معنی وضاضیٔ - جستجوی لغت در جدول جو

وضاضیٔ
(وَ ضِءْ)
جمع واژۀ وضّاء. به معنی خوبان و پاکیزه رویان. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به وضاء شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(ضِءْ)
پاکیزه. (از اقرب الموارد). پاکیزه روی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نیکو. ماهو بواضی ٔ، یعنی او پاکیزه نیست. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جمع واژۀ قضّام. (منتهی الارب). رجوع به قضام شود
لغت نامه دهخدا
(ضِءْ ضِءْ)
ضؤضؤ. ضؤضوء. اصل، کان، بسیاری نسل و افزونی آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضِءْ)
رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(ضُ)
سطبر درشت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عُضی ی)
مرد نازک و نرم. (منتهی الارب). مرد ریزه و نرم، و آن از عضاض است یعنی قسمت نرم بینی. (ازاقرب الموارد) ، شتر علف خوردۀ فربه. (منتهی الارب). شتر فربه و سمین. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نِءْ)
زن بسیارفرزند. ضانئه مثله. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بِءْ)
خاکستر. رجوع به ضابی شود
لغت نامه دهخدا
(بِءْ)
رودباری است که از حرّه بدیار بنی ذبیان درآید. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(وَ یِ)
جمع واژۀ وضیعه. رجوع به وضیعه شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
بر وزن امیر، خوب و پاکیزه روی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : وجه وضی ٔ، روی تازه. (مهذب الاسماء). ج، اوضیاء، وضاء. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا