- وصیفه
- وصیفت در فارسی مونث وصیف کنیزک خدمتکاری که دختریا کنیزبود: (و صد وصیفت و صد غلام بی ریش بفرستاد)، وصف کننده (مونث)، جمع وصائف
معنی وصیفه - جستجوی لغت در جدول جو
- وصیفه ((وَ فَ یا فِ))
- خدمتکاری که دختر یا کنیز بود، وصف کننده (مؤنث)، جمع وصائف
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خویشکاری
کاری که انسان مکلف به انجام دادن آن باشد، کار و خدمت، جیرۀ روزانه
تاجبرگ برگ کوچک روی میوه، کاناز: کلان برگ به هم پیوسته ای که خوشه را در میان دارد
وظیفه در فارسی هرگ هویشکار نام یکی از نوشته های ساسانی که برجای مانده (خویشکاریه رتکان) است که در زبان فارسی نوین آن را (وظایف نوباوگان) گویند فریچ (فرهنگ پهلوی برخی فریضه را برگرفته از آن دانند) راستاد جامگی گیره (جیره) روزینه، پیمان سامه (شرط)، کار، پایگاه پایه، پیشه آنچه که اجرای آن شرعا یاعرفا درعهده کسی باشد تکلیف: (... وظیفه هوا خوهی و خدمتکاری بجا آورد)، وجه گذران وجه معاش، مبلغی یاجنسی که برای امرار معاش بکسی (کارمند دولت و غیره) دهند مقرری مستمری: (و رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید) (حافظ)، شغل کار، تکلیف دینی، (صفویه) اعانه و تصدف بود که در ترتیب اداری هند بصورت تقدیر پرداخت میشد، جمع وظایف (وظائف)، یا بر حسب وظیفه. بنا بوظیفه از روی وظیفه حسب الوصیه
وصفیه در فارسی ستایه ای زابی
وصافه در فارسی مونث وصاف ستاینده زاب نهنده مونث (وصاف)، مبالغه در معنی (وصاف)
Assignment, Duty, Task
atribuição, dever, tarefa
asignación, deber, tarea
zadanie, obowiązek
задание , обязанность , задача
завдання , обов'язок
opdracht, plicht, taak
Aufgabe, Pflicht
affectation, devoir, tâche
incarico, dovere, compito
कार्य , कर्तव्य
দায়িত্ব , দায়িত্ব , কাজ
임무 , 의무 , 과제
kazi, jukumu
任务 , 责任
任務 , 義務
משימה , חובה , מַטָּלָה
tugas, kewajiban
งานที่ได้รับมอบหมาย , หน้าที่ , งาน
وظيفةٌ , واجبٌ , مهمّةٌ
کام , فرض , کام
غلامی که هنوز به سن بلوغ نرسیده، خدمتکار، پسر نابالغ
تابستان
وصیت در فارسی اندرز سفارش خواستگویه خواستنامه
زابگوی ستاینده، پیشیار کنیز زوار خدمتکار (پسر یا دخترغلام یا کنیز)، صفت کننده چیزی را وصف کننده، جمع وصفا