جدول جو
جدول جو

معنی وصعان - جستجوی لغت در جدول جو

وصعان
(وِ)
جمع واژۀ وصع، و آن مرغی است خردتر از گنجشک، یا صعوه است. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به وصع شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ)
خرد گردیدن سر کسی و کوتاه گردیدن عقل او. (منتهی الارب) (آنندراج). اصعان مرد، کوچک شدن سر او و نقصان یافتن خرد او. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
آن که پیوسته برهنه سر باشداز گرمی و سوزش. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وِ)
جمع واژۀ وفعه. (منتهی الارب). رجوع به وفعه شود، جمع واژۀ وفع. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به وفع شود
لغت نامه دهخدا
(قَ زَ مَ)
ولع. سبک و خوار گردیدن، دروغ گفتن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وِ)
جمع واژۀ وعن، به معنی زمین درشت سخت یا سپیدی زمین که چیزی نرویاند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، جمع واژۀ وعنه. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، خطهایی است بر کوه شبیه ریگهای دراز یا اندک خاک. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اصعان
تصویر اصعان
کم خردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فصعان
تصویر فصعان
سر برهنه
فرهنگ لغت هوشیار