جدول جو
جدول جو

معنی وسیع - جستجوی لغت در جدول جو

وسیع
گشاد، فراخ، پهناور
تصویری از وسیع
تصویر وسیع
فرهنگ فارسی عمید
وسیع
(وَ)
فراخ. (منتهی الارب) (آنندراج). جای فراخ. پهناور. متسع. جادار. گشاد. گشاده. واسع. عریض. باوسعت و ممتد. (ناظم الاطباء) : علی تکین از آب بگذشت و در صحرایی وسیع بایستاد. (تاریخ بیهقی).
- وسیعالمشرب، بی بندوبار و لاابالی در اصول وفروع دین. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- وسیع بودن، وسعت داشتن.
- وسیع کردن، وسعت دادن.
، اسب فراخ گام و فراخ ذراع. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، دور. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
وسیع
پهین فراخ گشاده انغزان دور کران دامنه دار درندشت (گویش هراتی) فراخ گشاده (محل مکان)، عریض پهناور
فرهنگ لغت هوشیار
وسیع
((وَ))
فراخ، گشاد
تصویری از وسیع
تصویر وسیع
فرهنگ فارسی معین
وسیع
گسترده، دامنگیر، فراخ
تصویری از وسیع
تصویر وسیع
فرهنگ واژه فارسی سره
وسیع
پهن، جادار، عریض، فراخ، فضادار، گشاد، گشاده، واسع، گسترده، ممتد، مبسوط
متضاد: تنگ
فرهنگ واژه مترادف متضاد
وسیع
واسعٌ
تصویری از وسیع
تصویر وسیع
دیکشنری فارسی به عربی
وسیع
Extensive, Spacious, Vast
تصویری از وسیع
تصویر وسیع
دیکشنری فارسی به انگلیسی
وسیع
vaste, spacieux
تصویری از وسیع
تصویر وسیع
دیکشنری فارسی به فرانسوی
وسیع
umfangreich, geräumig, weit
تصویری از وسیع
تصویر وسیع
دیکشنری فارسی به آلمانی
وسیع
extenso, espaçoso, vasto
تصویری از وسیع
تصویر وسیع
دیکشنری فارسی به پرتغالی
وسیع
extenso, espacioso, vasto
تصویری از وسیع
تصویر وسیع
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
وسیع
rozległy, przestronny
تصویری از وسیع
تصویر وسیع
دیکشنری فارسی به لهستانی
وسیع
обширный , просторный , обширный
تصویری از وسیع
تصویر وسیع
دیکشنری فارسی به روسی
وسیع
обширний , просторий , просторий
تصویری از وسیع
تصویر وسیع
دیکشنری فارسی به اوکراینی
وسیع
وسیع، گسترده، حجیم، عریض
دیکشنری اردو به فارسی
وسیع
وسیع , وسیع , وسیع
تصویری از وسیع
تصویر وسیع
دیکشنری فارسی به اردو
وسیع
กว้างขวาง
تصویری از وسیع
تصویر وسیع
دیکشنری فارسی به تایلندی
وسیع
luas
تصویری از وسیع
تصویر وسیع
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
وسیع
נרחב , מרווח , רחב
تصویری از وسیع
تصویر وسیع
دیکشنری فارسی به عبری
وسیع
広範な , 広々とした , 広大な
تصویری از وسیع
تصویر وسیع
دیکشنری فارسی به ژاپنی
وسیع
广泛的 , 宽敞的 , 广阔的
تصویری از وسیع
تصویر وسیع
دیکشنری فارسی به چینی
وسیع
pana
تصویری از وسیع
تصویر وسیع
دیکشنری فارسی به سواحیلی
وسیع
uitgebreid, ruim, uitgestrekt
تصویری از وسیع
تصویر وسیع
دیکشنری فارسی به هلندی
وسیع
kapsamlı, geniş
تصویری از وسیع
تصویر وسیع
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
وسیع
ব্যাপক , প্রশস্ত , ব্যাপক
تصویری از وسیع
تصویر وسیع
دیکشنری فارسی به بنگالی
وسیع
विशाल , विशाल
تصویری از وسیع
تصویر وسیع
دیکشنری فارسی به هندی
وسیع
esteso, spazioso, vasto
تصویری از وسیع
تصویر وسیع
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
وسیع
광범위한 , 넓은 , 광대한
تصویری از وسیع
تصویر وسیع
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از توسیع
تصویر توسیع
وسعت دادن، فراخ گردانیدن، گشاد کردن، توانگر ساختن و فراخ روزی کردن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ رَفْ فُ)
فراخ کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). خلاف تضییق. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). فراخ گردانیدگی و وسعت دادگی. (ناظم الاطباء) : تقطیع و توسیع عرصۀ جامع تعیین رفته بود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 420).
- توسیع بلاد، وسعت دادن ملک و کشور و دست درازی کردن به کشورهمسایگان. (ناظم الاطباء).
، فراخ دست و توانگر گردانیدن. یقال: وسعاﷲ علیه، ای اغناه. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از توسیع
تصویر توسیع
فراخ کردن، وسعت دادگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توسیع
تصویر توسیع
((تُ))
فراخ کردن، توانگر کردن
فرهنگ فارسی معین
گسترش دهی، وسعت دهی، وسعت دادن، گشاده کردن، گسترده کردن، توانگر شدن، فراخی، گشادی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گسترش، پسوند، تمدید
دیکشنری اردو به فارسی