جدول جو
جدول جو

معنی وززده - جستجوی لغت در جدول جو

وززده
(خَ تَ / تِ خَ)
خمیر جوش آمده وبسیار ترش شده. رجوع به وز زدن شود، موی ژولیده و درهم شده و ناخوار. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
وززده
خمیر جوش آمده و بسیار ترش شده
تصویری از وززده
تصویر وززده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وازده
تصویر وازده
هر چیز نامرغوب که آن را جدا کرده و کنار گذاشته باشند، پس زده، پس مانده، طرد شده از اجتماع
فرهنگ فارسی عمید
(نِ)
هر چیز بدی که ازچیز خوب جدا کرده باشند. (ناظم الاطباء). کنار گذاشته شده. (از ناظم الاطباء). مردود. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی است از دهستان ابهررود بخش ابهر شهرستان زنجان در 24 هزارگزی مشرق ابهر و شش هزارگزی راه مالرو عمومی و در دامنۀ کوه واقع است. سردسیر است و زارعان قره تیه آن را زراعت میکنند و از خود سکنه ای ندارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(وَ زَ دَ / دِ)
وزان. وزیدن دارنده
لغت نامه دهخدا
تصویری از وازده
تصویر وازده
رد شده مردود شده: (توان خرید بصد جان زیار نیم نگاه متاع ناز درین چند روزه وازده است)، منفور در اجتماع مطرود: (هر دو آنها بدبخت و مانند یک چیز نخاله وازده و بیخود از جامعه آدمها رانده شده بودند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وززدن
تصویر وززدن
پوش شدن و مانند نمد شدن مو، داشتن چین و شکنهای بسیار ریز و در هم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وازده
تصویر وازده
((زَ دِ))
نامرغوب، مطرود، مردود
فرهنگ فارسی معین
دلزده، دلسرد، مایوس، واخورده، مردود، مطرود، منفور
متضاد: امیدوار
فرهنگ واژه مترادف متضاد