مصغر وراء به معنی پس و پیش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در اقرب الموارد تصغیر وریئه به سکون یاء آمده است. رجوع به اقرب الموارد و رجوع به وراء شود
مصغر وراء به معنی پس و پیش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در اقرب الموارد تصغیر وُرَیْئَه به سکون یاء آمده است. رجوع به اقرب الموارد و رجوع به وراء شود
زمین تر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، خمیرنرم فروهشته. (منتهی الارب) (آنندراج). خمیر شل که آب آن زیاد باشد. (ناظم الاطباء). خمیری که آب آن زیادشده باشد و رقیق گردد. (از اقرب الموارد). آرد سرشتۀ سست. (مهذب الاسماء). ج، ورائخ. (اقرب الموارد)
زمین تر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، خمیرنرم فروهشته. (منتهی الارب) (آنندراج). خمیر شل که آب آن زیاد باشد. (ناظم الاطباء). خمیری که آب آن زیادشده باشد و رقیق گردد. (از اقرب الموارد). آرد سرشتۀ سست. (مهذب الاسماء). ج، ورائخ. (اقرب الموارد)
نوعی از طعام که به شیر و خرمای خسته برآورده ترتیب دهند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، کشک شکرآمیخته. (ناظم الاطباء). پینو شکرآمیخته. (منتهی الارب) ، جوال که در وی گوشت خشک و نان کاک دارند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). غراره. (مهذب الاسماء). حدیث: اخرج ثلاث اکل من وطیئه، ای ثلاث قرص من غراره. (منتهی الارب)
نوعی از طعام که به شیر و خرمای خسته برآورده ترتیب دهند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، کشک شکرآمیخته. (ناظم الاطباء). پینوِ شکرآمیخته. (منتهی الارب) ، جوال که در وی گوشت خشک و نان کاک دارند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). غراره. (مهذب الاسماء). حدیث: اخرج ثلاث اُکل من وطیئه، ای ثلاث قرص من غراره. (منتهی الارب)
رویه. فکر و اندیشه. (ناظم الاطباء). با قلب همزه به یاء و ادغام یاء گویند اسم است از روء، به معنی تفکر و نظر کردن در کارها و آن حالتی است بین بداهت و تصمیم، یعنی اندیشیدن امری را پس از تصور آن و پیش از تصمیم گرفتن به آن. (از اقرب الموارد)
رویه. فکر و اندیشه. (ناظم الاطباء). با قلب همزه به یاء و ادغام یاء گویند اسم است از رَوَءَ، به معنی تفکر و نظر کردن در کارها و آن حالتی است بین بداهت و تصمیم، یعنی اندیشیدن امری را پس از تصور آن و پیش از تصمیم گرفتن به آن. (از اقرب الموارد)
حلقه ای که به تیر و نیزه بربایند آن را برای آموختن. (منتهی الارب). چیزی که بر آن تیر و نیزه اندازند برای آموختن. (ناظم الاطباء). حلقه ای که بر آن تیراندازی را آموزند. (از اقرب الموارد). حلقه که تیرانداز آن را برای آموختن تیراندازی هدف قرار دهد. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، ستور و جز آن که در پس آن تیرانداز پنهان شود جهت انداختن صید را. (منتهی الارب). شتر و آنچه شکارچی در پس آن مخفی شود تا از شکار پنهان باشد و در موقع مناسب شکار را بزند. (از اقرب الموارد). دریّه. و رجوع به دریه شود
حلقه ای که به تیر و نیزه بربایند آن را برای آموختن. (منتهی الارب). چیزی که بر آن تیر و نیزه اندازند برای آموختن. (ناظم الاطباء). حلقه ای که بر آن تیراندازی را آموزند. (از اقرب الموارد). حلقه که تیرانداز آن را برای آموختن تیراندازی هدف قرار دهد. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، ستور و جز آن که در پس آن تیرانداز پنهان شود جهت انداختن صید را. (منتهی الارب). شتر و آنچه شکارچی در پس آن مخفی شود تا از شکار پنهان باشد و در موقع مناسب شکار را بزند. (از اقرب الموارد). دَریَّه. و رجوع به دریه شود
رهانیدن کسی را از خبه. (منتهی الارب). رهانیدن کسی را از خفگی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، اندیشیدن در کار و فکر نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
رهانیدن کسی را از خبه. (منتهی الارب). رهانیدن کسی را از خفگی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، اندیشیدن در کار و فکر نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)