جدول جو
جدول جو

معنی ورچلوزیدن - جستجوی لغت در جدول جو

ورچلوزیدن
(فُ رو رَ کَ دَ)
خشک شدن و جمع شدن. پلاسیدن. (فرهنگ فارسی معین از فرهنگ عامیانۀ جمالزاده) ، جوشیدن و نفخ کردن مانند خاکی که سرکه بر آن ریزند. (فرهنگ فارسی معین از یکی بود یکی نبود چ 2 ص 127)
لغت نامه دهخدا
ورچلوزیدن
خشک شدن و جمع شدن پلاسیدن، جوشیدن و نفخ کردن مانند خاکی که سرکه بر آن ریزند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(فُ گُ تَ)
ورچروکیدن. چروکیدن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به ورچروکیدن شود
لغت نامه دهخدا
(خُ کَ / کِ فُ)
خشک شده و جمعشده. پلاسیده، جوشیده و نفخ کرده. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به ورچلوزیدن شود
لغت نامه دهخدا
(فَ دَ / دِ شُ دَ)
ترنجیدن. (یادداشت مؤلف). چین افتادن روی چیزی بر اثر خشک شدن یا بر روی انسان بر اثر پیری و لاغری و مانند آن. چروک خوردن. پلاسیدن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(فَ خوا / خاتَ)
ورپلغیدن. رجوع به ورپلغیدن شود
لغت نامه دهخدا
جین افتادن روی چیزی بر اثر خشک شدن یا بر روی انسان بر اثر پیری و لاغری و مانند آن چروک خوردن پلاسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورچلوزیده
تصویر ورچلوزیده
خشک شده و جمع شده پلاسیده، جوشیده و نفخ کرده
فرهنگ لغت هوشیار
جین افتادن روی چیزی بر اثر خشک شدن یا بر روی انسان بر اثر پیری و لاغری و مانند آن چروک خوردن پلاسیدن
فرهنگ لغت هوشیار