جدول جو
جدول جو

معنی ورود - جستجوی لغت در جدول جو

ورود
به جایی درآمدن، داخل شدن، شروع شدن، به آبشخور وارد شدن
تصویری از ورود
تصویر ورود
فرهنگ فارسی عمید
ورود
رسیدن در آمد
تصویری از ورود
تصویر ورود
فرهنگ لغت هوشیار
ورود
((وُ))
درآمدن، داخل شدن
تصویری از ورود
تصویر ورود
فرهنگ فارسی معین
ورود
اندر رفت، راهیابی، درون روی، درون شد
تصویری از ورود
تصویر ورود
فرهنگ واژه فارسی سره
ورود
دخول، رسید، مدخل، وصول
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ورود
تسجيل الدّخول
تصویری از ورود
تصویر ورود
دیکشنری فارسی به عربی
ورود
Admission, Entrance
تصویری از ورود
تصویر ورود
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ورود
admission, entrée
تصویری از ورود
تصویر ورود
دیکشنری فارسی به فرانسوی
ورود
Zulassung, Eingang
تصویری از ورود
تصویر ورود
دیکشنری فارسی به آلمانی
ورود
admissão, entrada
تصویری از ورود
تصویر ورود
دیکشنری فارسی به پرتغالی
ورود
admisión, entrada
تصویری از ورود
تصویر ورود
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
ورود
wstęp, wejście
تصویری از ورود
تصویر ورود
دیکشنری فارسی به لهستانی
ورود
допуск , вход
تصویری از ورود
تصویر ورود
دیکشنری فارسی به روسی
ورود
допуск , вхід
تصویری از ورود
تصویر ورود
دیکشنری فارسی به اوکراینی
ورود
داخلہ , داخلہ
تصویری از ورود
تصویر ورود
دیکشنری فارسی به اردو
ورود
การยอมรับเข้า , ทางเข้า
تصویری از ورود
تصویر ورود
دیکشنری فارسی به تایلندی
ورود
penerimaan, pintu masuk
تصویری از ورود
تصویر ورود
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
ورود
קבלה , כניסה
تصویری از ورود
تصویر ورود
دیکشنری فارسی به عبری
ورود
入場 , 入口
تصویری از ورود
تصویر ورود
دیکشنری فارسی به ژاپنی
ورود
入场 , 入口
تصویری از ورود
تصویر ورود
دیکشنری فارسی به چینی
ورود
kukubalika, lango
تصویری از ورود
تصویر ورود
دیکشنری فارسی به سواحیلی
ورود
toelating, ingang
تصویری از ورود
تصویر ورود
دیکشنری فارسی به هلندی
ورود
kabul, giriş
تصویری از ورود
تصویر ورود
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
ورود
প্রবেশ , প্রবেশ
تصویری از ورود
تصویر ورود
دیکشنری فارسی به بنگالی
ورود
प्रवेश
تصویری از ورود
تصویر ورود
دیکشنری فارسی به هندی
ورود
ammissione, ingresso
تصویری از ورود
تصویر ورود
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
ورود
입장 , 입구
تصویری از ورود
تصویر ورود
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ)
دهی است از دهستان حومه بخش لشت نشاء شهرستان رشت، در 6 هزارگزی جنوب شرقی لشت نشاء، در جلگۀ معتدل هوای مرطوب واقع است و 560 تن سکنه دارد. آبش از توشاجوب از سفیدرود، محصولش برنج، شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
نام یکی از بخشهای شهرستان بروجرد است. این بخش محدود است از شمال به بخش سربند اراک و بخش مرکزی بروجرد از جنوب به دهستان زلقی - از خاور به بخش الیگودرز- از باختر به شهرستان خرم آباد. موقعیت طبیعی بخش: کوهستانی و هوای آن سردسیر و سالم است. آب قراء بخش از چشمه ها و قنوات تأمین می شود. محصول عمده آن غلات، پنبه، تریاک، چغندر قند و حبوبات است. این بخش از سه دهستان به نام کاغذ. ژان. حشمت آباد تشکیل شده. آبادی آن 76 و جمعیت بخش در حدود 24600 نفر است. مرکز بخش قصبۀ دوروداست. ایستگاه دورود یکی از ایستگاههای مهم بین اراک و اهواز میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
وراده. (ناظم الاطباء). گلگون گردیدن اسب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). گلگون شدن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). رجوع به وراده شود
لغت نامه دهخدا
(وُ)
منسوب به ورود.
- در ورودی، دری که از آن به جایی وارد میشوند. در برابر در خروجی.
، آنچه مربوط به ورود و دخول کسان در جایی باشد.
- امتحانات ورودی، کنکور
لغت نامه دهخدا
در آیی منسوب به ورود آنچه مربوط به ورود و دخول کسان در جایی باشد: امتحانات ورودی در ورودی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورودی
تصویر ورودی
منسوب به ورود، آن چه مخصوص و مربوط به ورود و دخول کسان در جایی باشد، در ورودی، امتحانات ورودی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ورودی
تصویر ورودی
درآیگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
در، دروازه، مدخل
متضاد: خروجی
فرهنگ واژه مترادف متضاد