جدول جو
جدول جو

معنی ورندل - جستجوی لغت در جدول جو

ورندل
(وِ رِ دِ)
ظاهراً مأخوذ از تازی مؤدی یا مدعی است، مرحوم دهخدادر یادداشتی نوشته اند ’این صورت کلمه که در معنی وامدار و نیز در معنی مدعی که در تداول خواص فارسی زبانان نیز هست، نمی دانم اصلش چیست’. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
ورندل
نوعی تفنگ که در اواخر قاجاریه درایران معمول بود
تصویری از ورندل
تصویر ورندل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عُ رَ نَ)
نام قریه ای است از سرزمین شراه از شام. و آن در عهد خلیفۀ دوم پس از یرموک فتح شد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ دَ)
سخت درشت. (منتهی الارب). صلب و شدید. (از اقرب الموارد). عردل. رجوع به عردل شود، دراز قامت. (منتهی الارب). طویل. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وَ رَ تَ)
داهیه. (اقرب الموارد). مصیبت. بلا و سختی. (ناظم الاطباء) ، امر عظیم. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ورنتلی ̍. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وَ رَ)
عنکبوت، پردۀ عنکبوت. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
پارسی تازی گشته فرندل از گیاهان دارویی گیاهی است علفی و پایا بارتفاع 60 سانتیمتر از تیره حنا که دارای برگهای متناوب یا متقابل است. گل هایش ارغوانی است. از این گیاه در حدود 30 گونه شناخته شده است و آن در غالب دشتهای مرطوب اروپا و افریقا و آسیا (از جمله ایران) در کنار گودالها و جریان های آی می روید. جام گل آن دارای گلبرگهایی به طول 12 برابر کاسبرگهاست. پرچمهایش 12 عددند. سر شاخه های این گیاه دارای تانن و گلوکزیدی به نام سالیکروزید است از سرشاخه های گلدار آن به عنوان دافع جراحات و قابض و ضداسهال استفاده می شود و به علاوه در موارد التهاب و تورم امعا و اسهال خونی به کار می رود و مصرفش در طی 3 تا 4 روز باعث رفع عارضه مذکور و زایل شدن خون از مدفوع میشود. از عصاره های این گیاه برای رفع اسهال کودکان در اسهال خونی باسیلی استفاده می کنند و به علاوه جهت رفع التهاب حاد دستگاه تناسلی زنان و رفع خارش آنها و نیز جهت معالجه برخی امراض جلدی از قبیل اکزما به کار می رود. گلوکزید این گیاه را به صورت قرصهایی به نام سالیکرین یا سالیکروزید که قرص هایی 5 میلی گرمی هستند به بازار عرضه داشته اند و در روز به تعداد 8 تا 10 قرص می توان به کار برد. گیاه مذبور در اکثر نقاط ایران بخصوص اطراف رضائیه و مازندران می روید
فرهنگ لغت هوشیار
مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع کلیجان رستاق ساری
فرهنگ گویش مازندرانی