جدول جو
جدول جو

معنی ورنتلی - جستجوی لغت در جدول جو

ورنتلی
(وَ رَ تَ لا)
امر عظیم. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به ورنتل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ورنی
تصویر ورنی
محلول روغنی که بر روی سطوح کفش، کیف و مانند آن مالیده می شود و در مجاورت هوا، لایه ای سخت و براق را تشکیل می دهد
فرهنگ فارسی عمید
(خَ رِ)
خنثی. (دزی ج 1 ص 367)
لغت نامه دهخدا
(وِ رِ دِ)
ظاهراً مأخوذ از تازی مؤدی یا مدعی است، مرحوم دهخدادر یادداشتی نوشته اند ’این صورت کلمه که در معنی وامدار و نیز در معنی مدعی که در تداول خواص فارسی زبانان نیز هست، نمی دانم اصلش چیست’. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شَ رَ تا)
نام مرغی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (متن اللغه) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَ تُ)
دهی از دهستان همایجان بخش اردکان شهرستان شیراز. دارای 291 تن سکنه میباشد. از رود خانه شش پیر مشروب میشود. محصول آن غلات و حبوبات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(وَ رَ تَ)
داهیه. (اقرب الموارد). مصیبت. بلا و سختی. (ناظم الاطباء) ، امر عظیم. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ورنتلی ̍. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تُ نِ)
نوعی از گیاهان پر شاخ و برگ در امریکای استوایی این گیاه مطبوع و زیبا تا 8 گز ارتفاع دارد و میوۀ آن بسیار خوشبو و خوراکی است
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ تا)
مرد بدخو. (منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد از قاموس)
لغت نامه دهخدا
(وَ / وُ)
برنائی. جوانی:
نگر تا نیز بیهوده نگویی
به پیری طبع ورنائی نجویی.
(ویس و رامین).
رجوع به برنا وورنا شود
لغت نامه دهخدا
(زَ رِ تِ)
زر طلا را گویند. (برهان). زر تمام عیار. زر خالص. (آنندراج). زر پاک است و طلا معرب آن است. (انجمن آرا). زر خالص. (ناظم الاطباء). صحیح زر طلی و زر طلا است. (حاشیۀ برهان چ معین) :
نرگس فیروزه تخت تاجی بر سر نهاد
قبه ز زر تلی پرده ز سیم مذاب.
اثیرالدین اخسیکتی (جهانگیری).
وجود مرد دانا مثال زرتلی است
که هر کجا برود قدر و قیمتش دانند.
سعدی (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(وِ)
مادۀ صمغی شکلی که از برخی گیاهان (خصوصاً گونه های مختلف سماق و بادام هندی) به دست می آورند و پس از تصفیه از آن جهت لعاب دادن و روکش برخی مصنوعات به منظور جلا و زیبائی و یا حفظ آنها در برابر رطوبت و سایر عوامل خارجی استفاده میکنند. مایع زردرنگی است که در شیشه های دربسته ریزند و آن در نقاشی به کار میرود و یک ماه بعد از اتمام کار و خشک شدن تابلو به روی آن مالند تا رنگها تازه تر و زیباتر جلوه کند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ورندل
تصویر ورندل
نوعی تفنگ که در اواخر قاجاریه درایران معمول بود
فرهنگ لغت هوشیار
سازیست که از مقیدات آلام ذوات - الاوتار که سطح آن مسدس و ساعدش مطول است و بر آن یک وتر بندند
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی بنگرید به وارنیش ماده صمغی شکلی که از برخی گیاهان (خصوصا گونه های مختلف سماق و بادام هندی) بدست می آورند و پس از تصفیه از آن جهت لعاب دادن و روکش برخی مصنوعات بمنظور جلا و زیبایی و یا حفظ آنها در برابر رطوبت و سایر عوامل خارجی استفاده میکنند. توضیح مایع زرد رنگی است که در شیشه های در بسته ریزند و آن درنقاشی بکار میرود و یک ماه بعد از اتمام کار وخشک شدن تابلو بروی آن مالند تا رنگها تازه تر و زیباتر جلوه کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورنی
تصویر ورنی
((وِ))
لعاب، چرم شفاف و براق. متضاد، شور و یا مات
فرهنگ فارسی معین
گیاهی شبیه کنگر که تیغ های زیادی در برگ های آن وجود دارد
فرهنگ گویش مازندرانی
گاوی که یک سال جفت گیری نکرده باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
عنکبوت
فرهنگ گویش مازندرانی