- ورم
یاد، حافظه، به یاد نگه داشتن
معنی ورم - جستجوی لغت در جدول جو
- ورم
برآمدگی در بدن به واسطۀ آسیب یا صدمه یا بیماری، آماس
- ورم
آماس، ماده ای که در اندرون جرم عضو تولید و سبب افزایش حجم عضو بشکلی خارج از حد طبیعی شود
- ورم ((وَ رَ))
باد، برآمدگی در بدن بر اثر ضربه یا بیماری
- ورم
آماس
- ورم
آماس، آماه، باد، برآمدگی، پف، پیله، تورم، دمل، نفخ
- ورم
دیدن ورم برآمدگی تورم نفخ پف کردگی تهبج که به آماس نام نهند درخواب، مال بود. اگر بیند که بر تن او آماس پدید آمده بود، دلیل کند که به قدر آن او را مالی حاصل گردد، خاصه چون که در آن آماس ریم بیند، که بسیار بود - محمد بن سیرین
- ورم
تورّمٌ
- ورم
Puffiness
- ورم
gonflement
- ورم
zwelling
- ورم
อาการบวม
- ورم
inchaço
- ورم
hinchazón
- ورم
opuchlizna
- ورم
отечность
- ورم
سوجن
- ورم
pembengkakan
- ورم
Schwellung
- ورم
נפיחות
- ورم
むくみ
- ورم
浮肿
- ورم
uvimbe
- ورم
부종
- ورم
набряклість
- ورم
ফুলে ওঠা
- ورم
सूजन
- ورم
gonfiore
- ورم
şişlik
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ورم کردن، آماس کردن، آماسیدن، در علم اقتصاد کنایه از بالا رفتن قیمت ها و پایین آمدن ارزش پول
کوه جبل: چو برداری میان شورم آواز مر آواز ترا پاسخ دهد باز. (ویس و رامین)
بردیدن شکافتن، سوراخ کردن (گوشی یا بینی و غیره)، اسقاط حرف اول (فعولن) یا (مفاعلتن) تا (عولن) و (فاعلتن) بماند، جمع خروم
