جدول جو
جدول جو

معنی ورقات - جستجوی لغت در جدول جو

ورقات
(وَ رَ)
جمع واژۀ ورقه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به ورقه شود
لغت نامه دهخدا
ورقات
جمع ورقه، از ریشه پارسی برگ ها جمع ورقه: چون خزان وفات ورقات آن گلستان برخاک ریخت... این سه بیت در مرثیه پرداخت
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ورقا
تصویر ورقا
(دخترانه)
کبوتر، نام درختی کوچک و معروف
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ورقا
تصویر ورقا
کبوتر مادۀ خاکی رنگ، کبوتر چاهی
گرگ ماده
فاخته، پرنده ای خاکی رنگ، کوچکتر از کبوتر با طوق دور گردن که گوشت آن برای معالجۀ رعشه، فالج و سستی اعضا مفید است، کوکو، کبوک، کالنجه، صلصل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرقات
تصویر مرقات
پلکان، نردبان
فرهنگ فارسی عمید
(ثَ ثَ وَ رَ)
این نام بر چند گیاه اطلاق می شود. شکاعی. رجوع به ذوثلث شوکات شود. دو نوع حندقوقی، حومانه، ذوثلاث الوان. رجوع به همین ماده شود. فصفصه. یونجه. شبدر، نوعی از خصی الثعلب. ابن البیطار گوید: یقال علی نوعی الحند قوقی. و علی الحومانهو علی الفصفصه و علی نوع من خصاء الثعلب و قد ذکرنا کل واحد منها فی بابه
لغت نامه دهخدا
(اَ فَ وَ رَ)
گیاهی است طبّی که آن را میریافلن و مریافلن و سطراطیوس نیز نامند. و نام دیگر آن حرمانه و حزنبل است و ابن البیطار گوید: هو المریافلن و قدیسمی ایضا اسطرطیوطس البری بهذا الأسم. (ابن البیطار)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
کبوتر خاک رنگ را گویند و گویند عربی است. (برهان). ورقاء. رجوع به ورقاء شود
لغت نامه دهخدا
(رُ)
جمع واژۀ رقه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به رقه شود
لغت نامه دهخدا
(رُ)
جمع واژۀ راقی. (یادداشت مؤلف). رجوع به راقی شود
لغت نامه دهخدا
(وَ رَ)
جمع واژۀ ورطه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به ورطه شود
لغت نامه دهخدا
(وَ قَ)
جمع واژۀ وقره. آثار و نشانه ها. (آنندراج) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به وقره شود
لغت نامه دهخدا
(وَ رِ)
جمع واژۀ ورش. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به ورش شود، جمع واژۀ ورشه. (ناظم الاطباء). رجوع به ورشه شود
لغت نامه دهخدا
(وِ قَ)
وراقه. رجوع به وراقه شود
لغت نامه دهخدا
(مِ / مَ)
مرقاه. نردبان و زینه. (غیاث). پایه. زینه. پلۀ نردبان. درجه. سلّم. پله. پلکان. رجوع به مرقاه شود: و اوتاد طالع از درجات هبوط به مرقات صعود ارتفاع گرفت. (سندبادنامه ص 271). و پادشاه جهاندار بر مرقات بخت بیدار مؤید و کامکار نشسته. (جهانگشای جوینی). که در زمین منفذی و بر آسمان مرقاتی میجست. (جهانگشای جوینی) ، کنایه از محل صعود و ترقی: یکی طور و یکی عرفات، یکی قصور و دیگر غرفات...آن میقات موسی و این مرقات عیسی... (ترجمه محاسن اصفهان در توصیف کوهچه و مصلی در اصفهان)
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ)
جمع واژۀ درقه. مقاسم میاه. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به درقه شود
لغت نامه دهخدا
(سَ رَ / رِ)
جمع واژۀ سرقه. رجوع به سرقت شود، سخن دیگران را به خود نسبت دادن.
- سرقات شعری، سخن و شعر دیگران را بر خود بستن و انواع آن چهار است: انتحال، سلخ، المام ونقل. رجوع به هر یک از این کلمات شود
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ)
چوب نخستین دلو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). عرقاه. رجوع به عرقاه شود، جمع واژۀ عرقه. (منتهی الارب). رجوع به عرقه شود، جمع واژۀ عرق. (ناظم الاطباء). رجوع به عرق شود
لغت نامه دهخدا
(طَ رِ)
جمع واژۀ طرقه. زنان فال سنگک گیر: قال جالینوس: ان طب اسقلبیوس کان طباً الهیاً و قال ان قیاس الطب الالهی الی طبنا قیاس طبنا الی طب الطرقات. (عیون الانباء ج 1 ص 15، 31). اطباء طرقات. (ابن البیطار در کلمه شبرم)
لغت نامه دهخدا
(طُ رُ)
جمع واژۀ طرق. جج طریق
لغت نامه دهخدا
تصویری از ورقاء
تصویر ورقاء
گرگ ماده، سبزه کبوتر ماده کبوتر خاکسترگون، فاخته، نفس کلیه
فرهنگ لغت هوشیار
ورساد: بر گرفته از روسی اندازه کن هنگامی که وات چینی سربی در چاپ به کار می رفته از این ابزار بهره می گرفته اند ابزارفلزی کلید داریست که یک طرف آن دیواره دارد ویند متحرکی دارد که با پیچ جلو و عقب میرود حروفچین حرفها را در آن جمع کرده سطر بندی میکند. نخست حروفچین حرفها را در ورساد قرارمیدهد و چون بچند سطررسید آنرا برداشته روی میزکار خود میگذارد. توضیح وقتی میخواهند ورسادرانسبت بطول سطر اندازه بگیرند کلید را بطرف بالا میکشند اندازه گیری بازمیشود آن وقت اندازه گیری را بهر طرف که بخواهند میکشند و پس از اندازه گرفتن طول سطر دوباره کلید را بطرف پایین میکشند اندازه گیری بسته میشود، برای چیدن حروف کنار کلیشه و گراور یا کوتاه و بلند کردن سطور برای گنجانیدن کلیشه و گراور در مطلب اصطلاح ورساد بکار رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورقا
تصویر ورقا
ماده کبوتر خاکسترگون، فاخته، نفس کلیه
فرهنگ لغت هوشیار
پلکان. پلکان، نردبان: در زمین منفذی و بر آسمان مرقاتی می جست تاخود را از لشکر بی کران بر کران کند، جمع مراقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرقات
تصویر طرقات
جمع طریق، راه ها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع سرقه، دزدی ها سخن دزدی ها جمع سرقت. دزدیها، سخن دیگران را به خود نسبت دادن و انواع آن چهار است: انتحال سلخ نقل المام (آنست ک شاعر معنیی را فرا گیرد و به عبارت و وجهی دیگر به کار گیرد)
فرهنگ لغت هوشیار
به گونه های شبدر گفته می شود سه برگدار سه برگی بگونه های مختلف گیاه شبدر اطلاق میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تورقات
تصویر تورقات
جمع تورق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورقاء
تصویر ورقاء
((وَ))
کبوتر ماده، فاخته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرقات
تصویر مرقات
پلکان، نردبان
فرهنگ فارسی معین