جدول جو
جدول جو

معنی ورسیه - جستجوی لغت در جدول جو

ورسیه
(وَ سی یَ)
منسوب به ورس. (از اقرب الموارد) ، (ملحفه...) که با ورس رنگ شده باشد. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). وریسه. مورسه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ورسیج
تصویر ورسیج
آستانه، درگاه خانه
فرهنگ فارسی عمید
(وَ دی یَ)
مؤنث وردی. (اقرب الموارد). رجوع به وردی شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
سقف خانه که آن را آسمانه نیز گویند. (ناظم الاطباء). آسمانه و سقف خانه و بعضی آستانه و زمین خانه را نیز گفته اند و شواهدی که آورده اند نیز دلالت به این معنی میکند. (برهان) ، آستانۀ خانه. (سروری) (از انجمن آرا) (ناظم الاطباء) :
ببین که قبۀ تعظیم او کجا باشد
چو هست کیوان صدپایه زیرش از ورسیج.
شمس فخری
لغت نامه دهخدا
(مُ یَ)
شهری است از اعمال قرمونه در اندلس. (از معجم البلدان). شهری به جنوب شرقی اسپانیا. (رحلۀ ابن جبیر). شهری است بر کرانۀ خلیج دریای روم (به اندلس) جائی با نعمت. (حدود العالم). شهری است در جنوب اسپانیا با 257 هزار تن سکنه. مرابطون در سال 1078 میلادی وموحدون به سال 1172 میلادی آن را اشغال کردند و به سال 1266 میلادی به دست اسپانیا افتاد و آن از مراکز صنعتی است. نام ناحیتی به مشرق اندلس و نام شهری بدانجا دارای صد و پنجاه و هشت هزار سکنه و محصول آن پرتقال و لیمو و پیله است. (یادداشت مرحوم دهخدا). منسوب به آن مرسی باشد. (از الانساب سمعانی). مورسی. مورثیا
لغت نامه دهخدا
(مُ یَ)
نفح الطیب. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(دَ سی یَ)
دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز واقع در 57 هزارگزی جنوب باختری اهواز، کنار رود کارون و 13 هزارگزی باختر راه اتومبیل رو اهواز به آبادان، با 400 تن سکنه. آب آن از رو خانه کارون و راه آن در تابستان اتومبیل رو است. ساکنین آن از طایفۀ سوالح و بدوان هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(سی یَ)
نامی است که بر امپراتوری وسیع تزارهااطلاق می شود و آن در اروپا و آسیا از سواحل دریای بالتیک تا سواحل اقیانوس کبیر ممتد بوده است. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). رجوع به روسیۀ شوروی شود
لغت نامه دهخدا
(یَهْ)
مخفف روسیاه. کسی که بخاطر کارناروا که مرتکب شده شرمنده است:
گر به پیری دانش بدگوهران افزون شدی
روسیه تر نیستی هر روز ابلیس لعین.
منوچهری.
ای ز خجالت همه شبهای تو
روسیه از روز طربهای تو.
نظامی.
زن چو انگور و طفل بی گنهست
خام سرسبز و پخته روسیهت.
نظامی.
و رجوع به روسیاه شود
لغت نامه دهخدا
(پِ یِ)
شارل. معماری فرانسوی. مولد او پاریس بسال 1764 و وفات سنۀ 1838 میلادی وی همکار فونتن و سازندۀ طاق کاروسل بود
لغت نامه دهخدا
(نَ سی یَ)
منسوب به نرس که دهی است در عراق عرب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
- ثیاب نرسیه، که در نرسی بافته شده باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
فرانسوی ریزه سنج اسبابی که برای اندازه گیری اجسام بادقت 10، 1 میلیمتر بکار رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورسیج
تصویر ورسیج
((وَ))
آسمانه، سقف خانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
منحة دراسيّة
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
Scholarship
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
bourse
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
стипендия
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
Stipendium
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
стипендія
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
stypendium
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
奖学金
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
bolsa de estudos
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
borsa di studio
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
beurs
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
ทุนการศึกษา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
اسکالرشپ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
বৃত্তি
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
ufadhili
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
奨学金
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
מלגה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
छात्रवृत्ति
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
beasiswa
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
장학금
دیکشنری فارسی به کره ای