جدول جو
جدول جو

معنی ورجسن - جستجوی لغت در جدول جو

ورجسن
جنبیدن، پریدن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(وَ)
دهی جزء دهستان قهستان بخش کهک شهرستان قم، کوهستانی و سردسیری است. سکنۀ آن 874 تن و آب آن از دو رشته قنات تأمین می شود ومحصول آن غلات، پنبه، باغات انار و انجیر و شغل اهالی زراعت است. عده ای برای کسب به تهران و قم میروند. بقعه ای به نام شاهزاده عبدالله دارد. مزارع میوند کیلوئیه، شاه بلبل، تکیه جزو این ده است. سر راه فرعی قم به کهک واقع است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(فَ شُ دَ)
برجستن. جستن به سوی بالا. در مقابل فروجستن.
- امثال:
تا توانی ورجه چون نتوانستی فروجه
لغت نامه دهخدا
(وَ سَ)
بند ریسمانی و ریسمان و رسن. (ناظم الاطباء) (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
نام روستایی در غرب گرگان که تپه ای تاریخی نیز در آن قرار.، ایستادن، بلند شدن، بیدار شدن
فرهنگ گویش مازندرانی