جدول جو
جدول جو

معنی وربن - جستجوی لغت در جدول جو

وربن
(وَ پَ)
دهی جزو دهستان رودبار بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین. کوهستانی و سردسیری است. سکنۀ آن 334 تن. آب آن از رود خانه لوان تأمین می شود. محصول آنجا غلات، بنشن، آلبالو، گردو، عسل و شغل اهالی زراعت، کرباس و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ربن
تصویر ربن
(پسرانه)
یکدست. یک اندازه (نگارش کردی: رهبهن)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کربن
تصویر کربن
عنصر غیرفلزی جامد که در طبیعت به حالت های مختلف مانند الماس، گرافیت، دوده، زغال و کک یافت می شود
فرهنگ فارسی عمید
(کَ پِ)
دهی است از دهستان نشتا در شهرستان شهسوار. کوهستانی، سردسیر و سکنۀ آن 150 تن است. شغل اهالی آنجا گله داری است و در زمستان برای تعلیف به حدود دینارسرا و سیاه مشته می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(وِ)
بالا و پائین،. دهی جزودهستان پشت گدار بخش حومه شهرستان محلات، در 18 هزارگزی باختری راه شوسۀ قم به اصفهان. سکنۀ آن 1500 تن و آب آن از قنات تأمین می شود و محصول آنجا غلات، بنشن، صیفی، انگور، میوجات، بادام و صنایع دستی آن قالی بافی است. دارای دبستان است. مزرعۀ قلعه مالگا، لنجه جزو این ده است. راه آن مالرو و از طریق دودهک و خورهه فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(وَ مَ)
به لغت ژند و پاژند به معنی او باشد که ضمیر غائب است و به عربی هو میگویند. (ناظم الاطباء) (برهان)
لغت نامه دهخدا
(وَ بَ)
کون. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). است. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به ورب شود
لغت نامه دهخدا
(وَ بَ)
پارچه های آهن خمیده است که بر بازوهای تبنگو برای استواری میکوبند. (آنندراج) ، پارچه ای که در گهواره دسته های رضیع بربندند. (یادداشت مؤلف) ، سینه بند اسب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(وَ سَ)
بند ریسمانی و ریسمان و رسن. (ناظم الاطباء) (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
احد. یکی. گویند ما فی الدار وابن (ای احد) ، کسی نیست در سرای. در خانه کسی نیست. وکذا ما فی الدار وابر. (تاج العروس) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در مقام نبودن کسی در جایی ذکر شود
لغت نامه دهخدا
(کَ بُ)
یکی از عناصر شیمیایی است که به طور فراوان در اکثر ترکیبات آلی و معدنی وجود دارد و خالص هم در طبیعت یافت می شود. جزء اعظم ترکیب چوب و زغال سنگ و نفت از کربن است و قسمت اعظم بدن موجودات زنده ازترکیبات کربنی است. علامت شیمیایی این عنصر C و جرم اتمی آن 12 است. کربن خالص متبلور بصورت الماس یا گرافیت در طبیعت موجود است و به حالت بیشکل در زغال سنگ ها و انتراسیت و بصورت ترکیبات گازی در هوا و بالاخره در تمام ترکیباتی که موجود زنده را تشکیل می دهند یافت می شود. کربن بر اثر حرارت در برابر هوا می سوزد و در صورتی که کاملاً خالص باشد تمام آن بصورت انیدرید کربنیک درمی آید و چیزی از آن نمی ماند. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به کتاب روش تهیۀ مواد آلی شود
لغت نامه دهخدا
(وَ زَ نِ)
دهی جز دهستان ارانگۀ بخش کرج شهرستان تهران. کوهستانی و سردسیری است. سکنۀ آن 130 تن است. آب آن از چشمه سار تأمین می شود. و محصول آنجا غلات، لبنیات، عسل و شغل اهالی زراعت و گله داری و کرباس و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(دِ بِ)
بندر و شهری است از اتحادیۀ افریقای جنوبی، دارای 430900 تن سکنه. مرکز معادن زغال سنگ و استخراج آن و فلزکاری است. نام قدیم آن پرت ناتال بوده است
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
روان کردن کشتی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ربّان شدن. (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به ربّان شود
لغت نامه دهخدا
(تَ بُ)
زمین بسیار سخت. (برهان) (ناظم الاطباء). زمین سخت. (فرهنگ جهانگیری) (شرفنامۀ منیری) (فرهنگ رشیدی) (آنندراج) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُ)
شهریست بسویس (ثورگوی) واقع در کنار دریاچۀ کنستانس، دارای 9500 تن سکنه و صاحب کارخانه هاست
لغت نامه دهخدا
(بُ)
خاندانی از اشراف و سلاطین فرانسه که شهرت آن از قرن دهم میلادی شروع شد. لویی اول ملقب به کبیر در 1327م. دوک دوبوربون خوانده شد. نه نفر بنام دوک دوبوربون (از لویی اول تا شارل سوم که در 1527 درگذشت) بترتیب جانشین او شدند. از یک شاخۀ کوچکتر شعبه مارش شاخۀ واندوم جدا شده که از آن میان آنتوان به سلطنت ناوار 1555 میلادی و هانری چهارم از همین شاخه بسلطنت فرانسه 1589 میلادی رسید. پسر هانری مذکور لویی سیزده دو پسر داشت. از شاخۀ بزرگ که ناشی از لوئی چهارده، پسر ارشد لوئی سیزده است شعب ذیل نشأت یافته اند: شاخۀ فرانسوی که با شخص کنت شامبور (هانری پنجم) در 1883 میلادی از میان رفته. شاخۀ اسپانیایی که به شعبه های متعدد تقسیم شده و شعبه های اصلی آن در عصر ما، خاندان سلطنتی اسپانیا، خاندان سلطنتی در سیسیل و شاخۀ دوکی ’پارم’ را تشکیل می دهند. از شاخۀ کوچک ناشی از فیلیپ دوک دوارلئان، پسر دوم لویی سیزده است، لویی فیلیپ اول (1830- 1847) به سلطنت رسیده. از همین شاخه، شاخۀ ارلئان جدا میشود که رئیس کنونی آن هانری کنت پاریس است. شاخۀ ارلئان براگانس یا شاخۀ امپراتوری برزیل و شاخۀ مون پانسیه که اعضای آن شاهدختهای اسپانیا هستند. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از وربه
تصویر وربه
تهیگاه کون
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از عناصر شیمیائی است که بطور فراوان در اکثر ترکیبات آلی و معدنی وجود دارد و خالص هم در طبیعت یافت می شود، جز اعظم ترکیب چوب و زغال سنگ و نفت از کربن است و قسمت اعظم بدن موجودات زنده از ترکیبات کربنی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کربن
تصویر کربن
((کَ بُ))
عنصری است با علامت شیمیایی C، جامد و سیاه رنگ و متبلور و بی شکل که به صورت الماس و گرافیت و زغال در طبیعت یافت می شود. الماس خالص ترین انواع کربن است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ورن
تصویر ورن
شهوت
فرهنگ واژه فارسی سره
پایین تپه، زیر کوه، بخش بالای منطقه ی لنگای عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در پرتاس لفور
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از ناییج نور، بالای کوه، بالای تپه
فرهنگ گویش مازندرانی
سر و ته، وارونه، سرازیر، نخستین ردیف شالی درو شده
فرهنگ گویش مازندرانی
تکه ها یا ساقه هایی که جهت بستن و محکم کردن بافه های برنج.، از توابع بندپی واقع در منطقه ی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
گونه ای گیاه باتلاقی با شاخه ی کرک دار، خراب، فاسد، ویران
فرهنگ گویش مازندرانی
تنگ یا تسمه ی اسب، تنگ گهواره
فرهنگ گویش مازندرانی
مالیده شده
فرهنگ گویش مازندرانی
نام روستایی در غرب گرگان که تپه ای تاریخی نیز در آن قرار.، ایستادن، بلند شدن، بیدار شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع مالرود نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
خام شدن، فریب خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع راستوپی قائم شهر، برنده
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی جنگلی در راه مالرو سنگان به کجور
فرهنگ گویش مازندرانی
مواظبت، مراقبت، در قید و بند بودن، دربان
فرهنگ گویش مازندرانی