- وراب
- پارسی تازی گشته وریب اریب کجی خمیدگی
معنی وراب - جستجوی لغت در جدول جو
- وراب
- انحراف، پیچیدگی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پوشاک پا
جمع ورب، کنام ها (خانه های وحوش)، نخجیران
آب شور، آب نمکین و شور و شورمزه
جوراب
زمین شوره زار که از دور همچون آب به نظر آید، سراب
گورابه، گنبدی که بالای قبر بسازند
زمین شوره زار که از دور همچون آب به نظر آید، سراب
گورابه، گنبدی که بالای قبر بسازند
نوعی پوشاک پا دارای ساقه و از جنس نخ، پشم، ابریشم و امثال آنکه با دست یا ماشین بافته می شود
پارسی است غوراب لاف و گزاف (گویش گیلکی)
پوششی که آن را از نخ های پنبه ای یا پشمی و یا ابریشمی بافند و پا را با آن پوشانند
جوراب شلواری: جورابی که همراه با شلواری از همان جنس و چسبیده به آن بافته شده باشد
جوراب شلواری: جورابی که همراه با شلواری از همان جنس و چسبیده به آن بافته شده باشد
سراب، شوره زار
میدان اسب دوانی، محلی که در آن هر هفته یک بار بازار تشکیل شود (در گیلان و مازندران)، هفته بازار، سراب، زمین شوره زار
سراب، شوره زار
جمع درب، پارسی تازی گشته درها دروازه ها
زهر
ویران، نابسامان
بازماندگان
عضو بدن
توشه دان کشتی بی بار
جنگ کردن
ویران شدن، ویرانی
خاک، زمین نرم
آشامیدنی، نوشیدنی آب
جنگ کردن، جنگ، کارزار
تصویری موهوم که در روز و روی سطح افقی به دلیل انعکاس نور بر لایه ای از هوای رقیق شدۀ نزدیک به سطح زمین تشکیل می شود، برای مثال دور است سر آب در این بادیه هشدار / تا غول بیابان نفریبد به سرابت (حافظ - ۴۸)
غلاف شمشیر یا خنجر، نیام
کسی که کتاب را صحافی می کرد
از نام های باری تعالی، بسیار بخشنده
کیسه ای که از چرم درست کنند، انبان،
خورجین، ظرفی یا جایی که توشه را در آن بگذارند، کیسه، خورجین، توشه دان، کنف، توشدان، حرزدان، راویه،برای مثال با جوال و گوهر و صندوق زر بیرون شود / هرکه او آید به قزوین با عصا و با جراب (امیرمعزی - ۵۸)
خورجین، ظرفی یا جایی که توشه را در آن بگذارند، کیسه، خورجین، توشه دان، کنف، توشدان، حرزدان، راویه،
چکه، ترشح، تراوش آب یا مایع دیگر از ظرفی، برای مثال اگر تراب ز دست تو یابدی باران / به جای سبزه زبرجد برون دمد ز تراب (امیرمعزی - ۴۱)