مرد گران سنگ و ناموافق. (از منتهی الارب) (آنندراج). مرد ثقیل و گران و ناپسند. ج، وخام، وخامی، اوخام. (ناظم الاطباء) ، (ارض...) زمین که گیاهش ناگوارنده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به وخم و وخامه شود
مرد گران سنگ و ناموافق. (از منتهی الارب) (آنندراج). مرد ثقیل و گران و ناپسند. ج، وخام، وخامی، اوخام. (ناظم الاطباء) ، (ارض...) زمین که گیاهش ناگوارنده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به وخم و وخامه شود
وشام. جمع واژۀ وشم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به معنی نقش و نگار که بر اندام سوزن آژده و نیله بر آن پاشیده سازند. (منتهی الارب). رجوع به وشم شود، خط دستهای گاو دشتی. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد)
وِشام. جَمعِ واژۀ وَشْم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به معنی نقش و نگار که بر اندام سوزن آژده و نیله بر آن پاشیده سازند. (منتهی الارب). رجوع به وشم شود، خط دستهای گاو دشتی. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد)
سائل و روان از هر چیزی. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، عظم رذوم، استخوان که مغز آن روان باشد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). استخوان که مغز و چربش آن جاری و روان باشد. ج، رذم، رذم. (از اقرب الموارد) ، جفنه رذوم، کاسۀ پر که آب و مانند آن از سرش بیرون آید. ج، رذم، رذم. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از آنندراج). کاسۀ پر که مایع از کنار آن بیرون ریزد. (از اقرب الموارد)
سائل و روان از هر چیزی. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، عَظْم رذوم، استخوان که مغز آن روان باشد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). استخوان که مغز و چربش آن جاری و روان باشد. ج، رُذُم، رَذَم. (از اقرب الموارد) ، جَفْنه رذوم، کاسۀ پر که آب و مانند آن از سرش بیرون آید. ج، رُذُم، رَذَم. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از آنندراج). کاسۀ پر که مایع از کنار آن بیرون ریزد. (از اقرب الموارد)
شهری است بحمص. (منتهی الارب). رجوع به سدوم شود، گاه از سدوم قاضی سذوم مقصود است: آن روز هیچ حکم نباشد مگر بعدل ایزد سذوم را نسپرده ست حاکمی. ناصرخسرو. رجوع به سدوم شود
شهری است بحمص. (منتهی الارب). رجوع به سدوم شود، گاه از سدوم قاضی سذوم مقصود است: آن روز هیچ حکم نباشد مگر بعدل ایزد سذوم را نسپرده ست حاکمی. ناصرخسرو. رجوع به سدوم شود