جدول جو
جدول جو

معنی وذایل - جستجوی لغت در جدول جو

وذایل
(وَ یِ)
وذائل. جمع واژۀ وذیله. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به وذیله و وذائل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وسایل
تصویر وسایل
وسیله ها، سبب ها، علتها، آلتها، ابزارها، واسطه ها، میانجی ها، جمع واژۀ وسیله
وسایل نقلیه: هر نوع وسیله که برای حمل و نقل به کار می رود مانند گاری، اتومبیل، کامیون، کشتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رذایل
تصویر رذایل
رذیلت ها، فرومایگی ها، ناکسی ها، پستی ها، جمع واژۀ رذیلت
فرهنگ فارسی عمید
(وَ ءِ)
جمع واژۀ وذیله. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). رجوع به وذیله شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
وذائل. جمع واژۀ وذیله. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). به معنی آیینه و پاره ای از سیم جلاداده. رجوع به وذیله شود
لغت نامه دهخدا
(یِ)
رجوع به ذائل شود
لغت نامه دهخدا
(وَ یِ)
وسائل. جمع واژۀ وسیله. اسباب و لوازم. (فرهنگ فارسی معین) : با این وسایل و فضایل در خصم شکنی و دشمن شکنی بر مردان جهان فسوس کردی. (فرهنگ فارسی معین از لباب الالباب).
گر تو برانی کسم شفیع نباشد
ره به تو دانم دگر به هیچ وسایل.
سعدی.
- وسایل ارتباطی، هر چیز که ارتباط میان دو کس یا دو جا برقرار کند.
- وسایل نقلیه، وسایط نقلیه
لغت نامه دهخدا
(وَ یِ)
وذائم. جمع واژۀ وذیمه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به وذیمه و وذائم شود
لغت نامه دهخدا
(رَ یِ)
رذائل. جمع واژۀ رذیله یا رذیلت. ناکسیها و فرومایگیها و این جمع رذیلت است. (غیاث اللغات). رجوع به رذائل و رذیلت و رذیله شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
فروتر گردیدن حال: تذایلت حاله. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (المنجد) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(یَ بَ)
قریه ای است در سه فرسخی سیستان. (از یادداشت های مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رذایل
تصویر رذایل
جمع رذیله پستیها فرومایگیها ناکسیها: رذایل اخلاقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وایل
تصویر وایل
شیون افسوس
فرهنگ لغت هوشیار
وسایل در فارسی، جمع وسیله، افزارها چاره ها جمع وسیله اسباب لوازم (و با این وسایل و فضایل درخصم شکنی و دشمن شکنی بر مردان جهان فسوس کردی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وسایل
تصویر وسایل
((وَ یِ))
جمع وسیله، اسباب، لوازم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رذایل
تصویر رذایل
((رَ یِ))
جمع رذیله، فرومایگی ها، پستی ها
فرهنگ فارسی معین
ابزار، ادوات، اسباب، جهاز، سامان، لوازم، وسایط
فرهنگ واژه مترادف متضاد