جدول جو
جدول جو

معنی وذائم - جستجوی لغت در جدول جو

وذائم
(وَ ءِ)
جمع واژۀ وذیمه. هدیۀ خانه کعبه. (آنندراج) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به وذیمه شود، اموال که در آن نذرها باشد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ولائم
تصویر ولائم
ولیمه ها، مهمانی هایی که به مناسبت عروسی، بازگشت از سفر زیارتی، تولد فرزند یا خرید خانه و مانند آن می دهند، جمع واژۀ ولیمه
فرهنگ فارسی عمید
(غَ ءِ)
هرچیز تو بر تو و برهم نشسته. (منتهی الارب). کل متراکب بعضه علی بعض. (اقرب الموارد)
جمع واژۀ غذیمه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ ءِ)
جمع واژۀ عذیمه. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به عذیمه شود
لغت نامه دهخدا
(وَ ءِ)
جمع واژۀ وذیله. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). رجوع به وذیله شود
لغت نامه دهخدا
(وَ یِ)
وذائم. جمع واژۀ وذیمه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به وذیمه و وذائم شود
لغت نامه دهخدا
(وَ ءِ)
جمع واژۀ ولیمه. (اقرب الموارد). رجوع به ولیمه شود
لغت نامه دهخدا
(وِ)
جمع واژۀ وذمه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به معنی روده و شکنبه. (آنندراج) (اقرب الموارد). رجوع به وذمه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از عذائم
تصویر عذائم
جمع عذیمه، نکوهش ها گزید گی ها خایید گی ها
فرهنگ لغت هوشیار