جدول جو
جدول جو

معنی وذاءه - جستجوی لغت در جدول جو

وذاءه(وَءَ)
بیماری. گویند: مابه وذاءه، ای لاعله به. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). عیب. (المنجد) (از اقرب الموارد). بیماری و عیب و علت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قَ ءَ)
خاشاک که در چشم افتد. ج، قذاء. جج، اقذاء
لغت نامه دهخدا
(وَ / وِ لَ)
پاره ای گوشت که قصاب پیش از تقسیم جزور جدا کند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (اقرب الموارد). در اقرب الموارد فقط به فتح واو آمده است
لغت نامه دهخدا
(وُ رَ)
تراشۀ درزی. (منتهی الارب) (آنندراج). آنچه را که درزی در برش جامه دور می اندازد و تریشه های درزی. (ناظم الاطباء). قوارۀ خیاط. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وَ ءَ)
چاه خشک و بی خیر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ ءَ)
کفتگی که به گوشت رسد و بس یا دردگینی استخوان و عیب آن بی شکستگی یا جداشدگی گوشت از استخوان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به وثاء شود
لغت نامه دهخدا
(وَ ءَ)
دوست داری. (از منتهی الارب) (آنندراج) ، قرابت و خویشاوندی. (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(هََ ذْ ذا ءَ)
بیهوده گوی: رجل هذاءه، مرد بسیار بیهوده گوی از بیماری یا خواب. (منتهی الارب). هذاء. (اقرب الموارد). رجوع به هذاء شود
لغت نامه دهخدا
(هََ ءَ)
بیل آهنی. (منتهی الارب). المسحاه. (اقرب الموارد) ، کلند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
وباء. اباء. اباءه. بسیاربیماری گردیدن زمین. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(وَ طَ ءَ)
راه پاسپردۀ بسیار مسلوک. (منتهی الارب) (آنندراج). سابله. (اقرب الموارد). راه پاسپرده و لگدکوب شده. (ناظم الاطباء) ، مسافران. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ ءَ)
خوبی، پاکیزه رویی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ ءَ)
چیره شدن در مواضات (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، و مواضات، با هم چیرگی جستن در پاکیزگی و خوبی است. (منتهی الارب) ، خوب و پاکیزه روی گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). وضوء. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
آنچه بدان رنج و سختی کشند. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (آنندراج). گویند: اصابته وذاه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا