جدول جو
جدول جو

معنی وخامی - جستجوی لغت در جدول جو

وخامی
(وَ ما)
جمع واژۀ وخم، به معنی مرد گران سنگ و ناموافق. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به وخم شود، جمع واژۀ وخوم. رجوع به وخوم شود، جمع واژۀ وخیم. (ناظم الاطباء). رجوع به وخیم شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وخامت
تصویر وخامت
وخیم بودن، گرانباری و سختی، ناسازگاری، ناگوار بودن طعام یا وضع و مکان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وامی
تصویر وامی
قرض دار، وامدار، عاجز و درمانده
فرهنگ فارسی عمید
(رُ ما)
باد نرم و نسیم. (ناظم الاطباء). باد نرم. (آنندراج) (منتهی الارب). باد ملایم. (از اقرب الموارد) ، درختی است. (ناظم الاطباء). درخت میوه ای است. (از شعوری ج 2 ص 27) ، گیاهی است. (آنندراج) (منتهی الارب) ، قطعه ای از رخام. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
منسوب به رخام که اشتغال به عمل سنگ رخام را می رساند. (از انساب سمعانی) ، هر چیز که از مرمر سازند. (ناظم الاطباء). هر چیز که از مرمر سپید سازند. (از شعوری ج 2 ص 27) :
کافر ار قامت همچون بت سیمین تو بیند
بار دیگر نکند سجدۀ بتهای رخامی.
سعدی.
، پارچۀ ظریف زری. (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ص 27) ، یک نوع خار است. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ)
دهی از دهستان جراحی بخش شادگان شهرستان خرمشهر، در یکهزارگزی راه فرعی اتومبیل رو خلف آباد به شادگان. واقع در دشت. گرمسیر مالاریائی. سکنۀ آن 240 تن و آب آن از رود خانه جراحی تأمین می شود. ساکنین از طایفۀ سادات هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(فُ مَ)
وخیم بودن. (اقرب الموارد). گران شدن. (تاج المصادر بیهقی). گرانبار و ناموافق گردیدن. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، گران وناگوار شدن طعام. (آنندراج) (ناظم الاطباء). ناگوارنده شدن. (دهار). گران و ناگوارد شدن طعام. (منتهی الارب). ناگوار شدن. (تاج المصادر بیهقی) ، وخامه بلد، شایستۀ سکنا نشدن آن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ مَ)
ناسازگاری. (از ناظم الاطباء) (غیاث اللغات). دشواری. گرانی. (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). ناگواری. دژگواری. بدی. مضرت و زیان و ضرر. گزند. (ناظم الاطباء). وبال. (یادداشت مرحوم دهخدا) : بنگر ای نادان در وخامت عاقبت حیلۀ خویش. (کلیله و دمنه). و چون از لذات دنیا با چنان وخامت عاقبت آرام نمی باشد... (کلیله و دمنه). وخامه. رجوع به وخامه شود
لغت نامه دهخدا
(وَ ما)
جمع واژۀ وحمی ̍، به معنی زن آبستن نیک آزمند به خوردن چیزی. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نُ می ی)
بلغمی. (یادداشت مؤلف). رجوع به نخامه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از وامی
تصویر وامی
قرضدار، وامدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخامی
تصویر نخامی
منسوب به نخامه بلغمی
فرهنگ لغت هوشیار
وخانت در فارسی در تازی ناگواری گرانی در خورد و خواراک، در فارسی بد فرجامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وخامت
تصویر وخامت
ناسازگاری، گزند، ناگواری، زیان و ضرر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخامی
تصویر سخامی
می گوارا سیاه، شب سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خامی
تصویر خامی
ناآزمودگی، بی تجربگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وامی
تصویر وامی
بدهکار، عاجز، بدبخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وخامت
تصویر وخامت
((وَ مَ))
دشواری، ناگواری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خامی
تصویر خامی
Crudeness, Rawness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خامی
تصویر خامی
rudesse, crudité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خامی
تصویر خامی
粗さ , 生の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خامی
تصویر خامی
גסות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از خامی
تصویر خامی
क्रूरता , कच्चापन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خامی
تصویر خامی
kekasaran
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خامی
تصویر خامی
ความหยาบ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خامی
تصویر خامی
ruwheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خامی
تصویر خامی
rudeza, crudeza
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خامی
تصویر خامی
rudezza, crudo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خامی
تصویر خامی
rudeza, crueza
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خامی
تصویر خامی
粗糙
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خامی
تصویر خامی
szorstkość, surowość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خامی
تصویر خامی
грубість , сирість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خامی
تصویر خامی
Rauheit, Rohheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خامی
تصویر خامی
грубость , сырость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خامی
تصویر خامی
거칠기 , 거칠음
دیکشنری فارسی به کره ای