جدول جو
جدول جو

معنی وخام - جستجوی لغت در جدول جو

وخام
(وَ)
ارض وخام، زمین گیاه ناگوارنده ناک. (منتهی الارب) زمینی که گیاه آن ناگوارنده باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
وخام
(وِ)
جمع واژۀ وخیم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به وخیم شود، جمع واژۀ وخم به معنی مرد گران و ناموافق. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). رجوع به وخم شود، جمع واژۀ وخوم. (ناظم الاطباء). رجوع به وخوم شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ولام
تصویر ولام
(پسرانه)
، پیام، پاسخ (نگارش کردی: وهام)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ضخام
تصویر ضخام
کلان، بزرگ، ستبر، فربه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وخامت
تصویر وخامت
وخیم بودن، گرانباری و سختی، ناسازگاری، ناگوار بودن طعام یا وضع و مکان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رخام
تصویر رخام
مرمر، سنگ مرمر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورام
تصویر ورام
هر چیز سبک و کم وزن، مقابل جوهر، در فلسفه عرض، برای مثال جوهر محض الهی نفس اوست / و این جهان یکسر بر آن جوهر ورام (ناصرخسرو - ۳۶۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وخیم
تصویر وخیم
سخت، دشوار، خطرناک، بد، ناگوار، ناسازگار
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
جمع واژۀ وخم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به وخم شود
لغت نامه دهخدا
(طَ / طُ)
کوهی است نزدیک آبی که متعلق به بنی شمجی از طایفۀ طی ّ میباشد و آن کوه را موفق مینامند. (معجم البلدان چ مصر ج 6 ص 32)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
موضعی است و امروءالقیس آن را یاد کرده است:
لمن الدیار عرفتها بسخام
فعمایتین فهضب ذی اقدام.
(از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
سنگ سپید و نرم. (غیاث اللغات از منتخب اللغات و صراح اللغه). مرمر. (منتهی الارب) (دهار) (مهذب الاسماء) (دستوراللغه) (دمشقی). سنگی است سفید یا سفید زردرنگ یا سفید مایل به سیاهی که نام دیگرش مرمر است. (فرهنگ نظام). سنگی است سپید نرم و آن را انواع است برنگ می و زرد و برنگ زرزور که مرغی است سیاهرنگ. (آنندراج). مرمر سفید. (ناظم الاطباء). مرمر صاف و سپید که با عربی مشترک است. (از شعوری ج 2 ص 24). نوعی از سنگ است و آن زرد و سفید و سرخ می باشد وبهترین آن سفید است و گویند بغایت صلب و سخت می باشدو بعضی دیگر گویند بسیار نرم می شود و گویند عربی است. (برهان) (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف). سنگی بغایت صلب و سخت که زرد و سپید و سرخ میباشد. (ناظم الاطباء). سنگی سفید معروف است. (نزهه القلوب). در برهان نوشته که اقسام آن زرد و سرخ نیز می باشد و در خیابان نوشته که سنگ مرمر است. (غیاث اللغات). سنگ نسو. (نصاب الصبیان). نوعی از احجار است، زردسیاه خمری رنگ و سپید زرزوری بود و بهترین آن سفید بود. (از اختیارات بدیعی) : آنجا (به سمنگان) کوههاست از سنگ سپید چون رخام. (حدود العالم).
ز سنگ و ز گچ ساخته وز رخام
وز آن گوهری کش ندانیم نام.
فردوسی.
صدوشصت بالای زرین ستام
دو پیل از سپیدی چو کوه رخام.
اسدی.
ره کوشک یکسر ز ساده رخام
زمین مرمر و کنگره عود خام.
اسدی.
گرت خوش آمد طریق این گروه
پس به بیشرمی بنه رخ چون رخام.
ناصرخسرو.
وگرنه همچوفلان و فلان ز بیشرمی
به پیش خلق رخان چون رخام باید کرد.
ناصرخسرو.
منگر به مثل جز از ره عبرت
رخسارۀ زشت چون رخامش را.
ناصرخسرو.
نباشد به قیمت چو سیم سپید
اگرچه سپید است و روشن رخام.
ناصرخسرو.
آنگاه سلیمان بفرمود تا ستونها برآورند از چل گز از سنگ رخام. (قصص الانبیاء ص 175). و از جملۀ آن دو ستون که در پیش درگاه بودست مربع است و از سنگی سپید کردست مانند رخام و در همه پارس ازآن سنگ هیچ جای نیست. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 126). و زمین آن (جامع دمشق) از رخام رنگ در رنگ درافکندند و روی دیوارها همچنین رخام و ستونهای رخام بغایت نیکو. (مجمل التواریخ و القصص).
عقرب ندانم اما دارد مثال ارقم
از رنگ خشت پخته سنگ رخام و مرمر.
خاقانی.
او و همه جهان مثل زمزم و خلاب
او و همه سران حجرالاسود و رخام.
خاقانی.
بود یکی منبر از رخام بر نخل
پیری بر منبر رخام برآمد.
خاقانی.
همه دیوار و صحن او ز رخام
به فروزندگی چو نقرۀ خام.
نظامی.
کی بود همرنگ فقرو احتشام
چون شود همجنس یاقوت و رخام.
مولوی.
سرایی کنم پای بستش رخام
درختان سقفش همه عود خام.
(بوستان).
بتی داشت بانوی مصر از رخام
بر او معتکف بامدادان و شام.
(بوستان).
به آبی فرورفت نزدیک بام
بر آن بسته سرما دری از رخام.
(بوستان).
صندوق تربت پدر من سنگین است و کتابه رنگین و فرش رخام و خشت فیروزه در آن به کار برده. (گلستان).
صفت رخام دارد تن نرم نازنینت
دل سخت نیز با او نه کم از رخام داری.
سعدی.
و رجوع به تذکرۀ داود ضریر انطاکی ج 1 ص 172 و اختیارات بدیعی شود
لغت نامه دهخدا
(وَ مَ)
ناسازگاری. (از ناظم الاطباء) (غیاث اللغات). دشواری. گرانی. (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). ناگواری. دژگواری. بدی. مضرت و زیان و ضرر. گزند. (ناظم الاطباء). وبال. (یادداشت مرحوم دهخدا) : بنگر ای نادان در وخامت عاقبت حیلۀ خویش. (کلیله و دمنه). و چون از لذات دنیا با چنان وخامت عاقبت آرام نمی باشد... (کلیله و دمنه). وخامه. رجوع به وخامه شود
لغت نامه دهخدا
(فُ مَ)
وخیم بودن. (اقرب الموارد). گران شدن. (تاج المصادر بیهقی). گرانبار و ناموافق گردیدن. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، گران وناگوار شدن طعام. (آنندراج) (ناظم الاطباء). ناگوارنده شدن. (دهار). گران و ناگوارد شدن طعام. (منتهی الارب). ناگوار شدن. (تاج المصادر بیهقی) ، وخامه بلد، شایستۀ سکنا نشدن آن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ)
دهی از دهستان جراحی بخش شادگان شهرستان خرمشهر، در یکهزارگزی راه فرعی اتومبیل رو خلف آباد به شادگان. واقع در دشت. گرمسیر مالاریائی. سکنۀ آن 240 تن و آب آن از رود خانه جراحی تأمین می شود. ساکنین از طایفۀ سادات هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(وَ ما)
جمع واژۀ وخم، به معنی مرد گران سنگ و ناموافق. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به وخم شود، جمع واژۀ وخوم. رجوع به وخوم شود، جمع واژۀ وخیم. (ناظم الاطباء). رجوع به وخیم شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از وزام
تصویر وزام
شتاب
فرهنگ لغت هوشیار
وخانت در فارسی در تازی ناگواری گرانی در خورد و خواراک، در فارسی بد فرجامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وخامت
تصویر وخامت
ناسازگاری، گزند، ناگواری، زیان و ضرر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وخیم
تصویر وخیم
دشوار، سنگین و گران و سخت، ناموافق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورام
تصویر ورام
چیزهای سبک و کم وزن، سهل و آسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوخام
تصویر اوخام
جمع وخم، گرانباران ناساز گاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وسام
تصویر وسام
داغ داغ ستوران، نشان نشان شایستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وحام
تصویر وحام
تک تنها یکه، بی ریشه بی تبار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضخام
تصویر ضخام
بزرگ، فربه کلفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخام
تصویر سخام
سیاهی دیگ، ذغال انگشت، می گوارا، جامه ترمینه، موی سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
رخسنگ گونه ای سنگ آهکی که دارای رخ ها و رگه های رنگارنگ است (مرمر) گونه ای سنگ آهکی است که شفاف است و تا حدی قابلیت صیقل شدن را دارد و چون باسانی به صورت لوح در میاید از آن جهت در کتیبه روی آرامگاهها سنگ قبر مجسمه پایه چراغ و ظروف تجملی بکار میرود. رخام دارای رنگهای قهوه ای و زرد و سبز و نارنجی میباشد و بدین جهت پس از صیقل حالت تموج و منظره ای زیبا می یابد. رخام آهکی این نوع را نامند در مقابل رخام گچی که زیاد شفاف نیست و فاقد رگه است و ترکیبش بجای آنکه از کربنات کلسیم باشد از سولفات کلسیم و سفید رنگ است و بر خلاف رخام آهکی در برابر اسیدها جوش نمی کند. از رخام گچی هم برای ساختن لوحه و سنگ قبر استفاده کنند و آن به رخام ابیض مشهور است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وقام
تصویر وقام
تازیانه، وسه وسه چوبدستی (عصا)، شمشیر، رسن ریسمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخام
تصویر رخام
((رُ))
مرمر، سنگ مرمر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضخام
تصویر ضخام
((ضُ))
فربه، بزرگ جثه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ورام
تصویر ورام
((وَ))
سهل و آسان، کمی و نقصان در وزن یا اندازه چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وخیم
تصویر وخیم
((وَ))
دشوار، سنگین، ناگوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وخامت
تصویر وخامت
((وَ مَ))
دشواری، ناگواری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وخیم
تصویر وخیم
ناگوار
فرهنگ واژه فارسی سره
چرم گاو
فرهنگ گویش مازندرانی