طپیدن وبی آرام گشتن. (منتهی الارب). مضطرب و پریشان شدن، گرفته شدن و خفقان قلب. (از اقرب الموارد) ، به رفتار وجف رفتن شتر. (منتهی الارب). پوییدن ستور. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل بن علی). رجوع به وجف و وجوف شود
طپیدن وبی آرام گشتن. (منتهی الارب). مضطرب و پریشان شدن، گرفته شدن و خفقان قلب. (از اقرب الموارد) ، به رفتار وجف رفتن شتر. (منتهی الارب). پوییدن ستور. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل بن علی). رجوع به وجف و وجوف شود
مهتر قوم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سید قوم. (اقرب الموارد). شریف قوم. (ناظم الاطباء). ج، وجهاء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، روی شناس. (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات). و گویند کسی که دارای خصال حمیده باشد و شأن او این است که معروف و شناخته گردد نه ناشناس. (اقرب الموارد) ، خوشگل. زیبا. قشنگ. مرد خوب صورت. (غیاث اللغات) (آنندراج). باوجاهت و زیبا و جمیل و خوشگل و دارای حسن و جمال. (ناظم الاطباء) ، خوش نما. (آنندراج) (غیاث اللغات) ، باقدر و منزلت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، چادر و گلیم دورخه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). پوشش دارای دورو. (ناظم الاطباء) ، مهره ای است. (منتهی الارب). مهره ای است که برای دفع چشم زخم و به فال اینکه با قدر و منزلت گردند بگردن آویزند. (از اقرب الموارد). نام مهره ای است دارای دو روی مانند آینه که چون کسی خواهد به نزدسلطان رود در آن نظر کرده و خود را دیدار میکند و آن را به روی خود میمالد. (ناظم الاطباء) ، بچه ای که نخست هر دو دست وی به یکبار بیرون آید ازشکم مادر وقت زادن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
مهتر قوم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سید قوم. (اقرب الموارد). شریف قوم. (ناظم الاطباء). ج، وجهاء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، روی شناس. (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات). و گویند کسی که دارای خصال حمیده باشد و شأن او این است که معروف و شناخته گردد نه ناشناس. (اقرب الموارد) ، خوشگل. زیبا. قشنگ. مرد خوب صورت. (غیاث اللغات) (آنندراج). باوجاهت و زیبا و جمیل و خوشگل و دارای حسن و جمال. (ناظم الاطباء) ، خوش نما. (آنندراج) (غیاث اللغات) ، باقدر و منزلت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، چادر و گلیم دورخه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). پوشش دارای دورو. (ناظم الاطباء) ، مهره ای است. (منتهی الارب). مهره ای است که برای دفع چشم زخم و به فال اینکه با قدر و منزلت گردند بگردن آویزند. (از اقرب الموارد). نام مهره ای است دارای دو روی مانند آینه که چون کسی خواهد به نزدسلطان رود در آن نظر کرده و خود را دیدار میکند و آن را به روی خود میمالد. (ناظم الاطباء) ، بچه ای که نخست هر دو دست وی به یکبار بیرون آید ازشکم مادر وقت زادن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
سجاف. فراویز. پروز. طراز. پرواز. (فرهنگ البسۀ نظام قاری). ستر. (اقرب الموارد) : ساعد آستین اطلس را که سجیف خشیشی است سوار. نظام قاری (دیوان ص 23). سوی سجیف صوف ز مدفون شکایتی پیچیده در لباس مکرر نوشته اند. نظام قاری (دیوان ص 24). ، زه کمان و شیاری که در بالای آن قرار دهندتا تیر را در وقت انداختن بدان تکیه دهند. (ناظم الاطباء)
سجاف. فراویز. پروز. طراز. پرواز. (فرهنگ البسۀ نظام قاری). ستر. (اقرب الموارد) : ساعد آستین اطلس را که سجیف خشیشی است سوار. نظام قاری (دیوان ص 23). سوی سجیف صوف ز مدفون شکایتی پیچیده در لباس مکرر نوشته اند. نظام قاری (دیوان ص 24). ، زه کمان و شیاری که در بالای آن قرار دهندتا تیر را در وقت انداختن بدان تکیه دهند. (ناظم الاطباء)
مصدر به معنی رجف. (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). لرزیدن. (تاج المصادر بیهقی). سخت جنبیدن، جنبیدن و به لرزه درآمدن زمین، به جنگ درپیوستن یا مستعد جنگ شدن قوم، به غرش و بانگ درآمدن تندر و ابر. (آنندراج). و رجوع به رجف و رجفان در همه معانی شود
مصدر به معنی رَجْف. (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). لرزیدن. (تاج المصادر بیهقی). سخت جنبیدن، جنبیدن و به لرزه درآمدن زمین، به جنگ درپیوستن یا مستعد جنگ شدن قوم، به غرش و بانگ درآمدن تندر و ابر. (آنندراج). و رجوع به رجف و رجفان در همه معانی شود
درون کاواک. (آنندراج). کاواک و میان تهی. (ناظم الاطباء) ، طعنه ای که درگذرد به داخل، کسی که در را می بندد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اجافه شود
درون کاواک. (آنندراج). کاواک و میان تهی. (ناظم الاطباء) ، طعنه ای که درگذرد به داخل، کسی که در را می بندد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اجافه شود
وجین کردن. پاک کردن کشت از علف هرزه و خودرو. (ناظم الاطباء). کندن علف های هرز از زمین زراعتی. واچین کردن. فرخوکردن کشت. گزین کردن کشت. (یادداشت مرحوم دهخدا)
وجین کردن. پاک کردن کشت از علف هرزه و خودرو. (ناظم الاطباء). کندن علف های هرز از زمین زراعتی. واچین کردن. فرخوکردن کشت. گزین کردن کشت. (یادداشت مرحوم دهخدا)