- وجودی (وُ دی ی)
منسوب است به وجود. خلاف عدمی. (اقرب الموارد) (المنجد) ، (اصطلاح منطقی) آنچه که سلب جزو مفهوم آن نباشد و مقابل آن عدمی است که سلب جزو مفهوم آن است و به همین معنی عدمی در تعریف قضیۀ معدوله به کار میرود، وجودی عبارت است از آنچه شأن آن وجود خارجی است و مقابل این قسم از وجودی نیز عدمی است، وجودی به معنای موجود خارجی نیز آید و مقابل این قسم نیز عدمی آید، وجودی به خود وجود نیز اطلاق گردد، آنچه ثبوت آن برای موصوف منوط باشد به وجود آن برای موصوف، چون سیاهی در جسم. مایکون ثبوته لموصوفه بوجوده له. (از کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به شرح مواقف و حاشیۀ مولانا عبدالحکیم شود
