جدول جو
جدول جو

معنی وجنتین - جستجوی لغت در جدول جو

وجنتین(وَ نَ تَ)
تثنیۀ وجنه. دو گونۀ رخسار. رجوع به وجنه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وجین
تصویر وجین
عمل کندن و دور ریختن گیاه های هرز از میان کشتزار
فرهنگ فارسی عمید
فرزند هر موجود مهره داری که در رحم یا تخم قرار دارد و پس از رسیدن به مرحلۀ خاصی از تکوین از جای خود خارج می شود، رویان
فرهنگ فارسی عمید
(دَ نَ تَ)
موضعی در بلاد رباب از بلاد تیم عربستان. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
رگی که دل بدان آویخته است. (ناظم الاطباء). رگ دل و تن. (بحرالجواهر). رگ دل. (زمخشری). رگ دل که هرگاه پاره گردد صاحبش می میرد. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) (آنندراج). رگی است که با پاره شدن آن صاحبش می میرد و ابن سیده گوید رگی است چسبیده به قلب. ج، وتن، اوتنه. رگ دل که چون ببرد مردم بمیرد. (مهذب الاسماء). پی پشت مازه. (بحرالجواهر)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
کرانۀ وادی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، کرانۀ زمین درشت هموار اندک بلند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ / وِ)
وجین کردن. پاک کردن کشت از علف هرزه و خودرو. (ناظم الاطباء). کندن علف های هرز از زمین زراعتی. واچین کردن. فرخوکردن کشت. گزین کردن کشت. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
شیر شتر آبدار. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
ناخوش بوی. ج، مناتین. (منتهی الارب). بدبوی. ناخوش بوی. ج، مناتین. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مناتین شود
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان طارم پائین بخش سیردان شهرستان زنجان. سکنۀ آن 291 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(تَ قُ)
بدبوی گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دیوانه کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء) ، قوافی التجنین، ابیاتی که برای جن سروده شود، مانند:
الا یا طبیب الجن هل لک حیلهٌ
فان طبیب الانس اعیاه دائیا.
(اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حُجْ جَ تَ)
تثنیۀ حجت. و حجتین یا حجتان لقبی بود که آزادیخواهان صدر مشروطیت به مرحوم سیدعبداﷲ بهبهانی و سیدمحمد طباطبائی میدادند. رجوع به آیتین شود
لغت نامه دهخدا
(ثِ تَ)
تأنیث اثنان، دو، دو زن
لغت نامه دهخدا
(وُ نَیْ نِ)
دهی است از دهستان پائین شهرستان اردستان اصفهان. سکنۀ آن 354 تن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(هَِ رَ تَ)
به صیغۀ تثنیه، هجرت به حبشه و هجرت به مدینه باشد. رجوع به هجرتان و به حبشه شود.
- ذوالهجرتین، آنکه به سوی حبشه و مدینه هجرت کرده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه). کسی که در هر دو هجرت معروف در تاریخ اسلام یعنی هجرت به حبشه و هجرت به مدینه شرکت داشته است. رجوع به ذوالهجرتین و هجرتان شود
لغت نامه دهخدا
(اِ نَ تَ)
در حالت نصبی و جرّی، چهل. اربعون.
لغت نامه دهخدا
(جَمْ بَ تَ)
صاحب دو جنبه. صاحب دو طرف. صاحب دو جانب. صاحب دو روی. (کار، امر). دوطرفه. دوجانبه. دورویه. دوروی
لغت نامه دهخدا
(لِ نَ تَ)
تثینۀ لبنه. دو لبنه. نام دو شطبۀ عضاده است. رجوع به عضاده و اصطرلاب شود
لغت نامه دهخدا
(نِ)
جمع واژۀ قانت در حالت نصبی و جری:
از صادقین وفا طلب از قانتین ادب
وز متقین حیا و ز مستغفرین بیان.
خاقانی.
رجوع به قانت شود
لغت نامه دهخدا
(جِ بَ تَ)
تثنیۀ موجبه، یعنی بزه یا نیکویی بزرگ که بدان دوزخ یا بهشت واجب گردد، آن دعایی پس از هر نماز که در آن از خداوند عالم مسألت بهشت کنند و پناه برند از آتش دوزخ. (ناظم الاطباء). رجوع به موجبه شود
لغت نامه دهخدا
(وَتْ تین)
نام سورۀ 95از سوره های قرآن مشتمل بر هشت آیه است و در مکه نازل شده و با این آیت آغاز میشود: والتین و الزیتون
لغت نامه دهخدا
(وَ رَ)
ورنجن است که دستینۀ زنان باشد و به عربی آن را که بر دست کنند سوار و آن را که بر پای کنند خلخال خوانند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به ورنجن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ژانتین
تصویر ژانتین
فرانسوی شسنک (شسن صدف)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوجنبتین
تصویر ذوجنبتین
صاحب دو طرف دوجانبه دو طرفه دورگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنین
تصویر جنین
هر چیز پوشیده و مستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجنین
تصویر تجنین
دیوانه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
کرانه لور کند کرانه دشت کناره دره عمل کندن گیاه هرزاز میان مزرعه باغچه عمل پیراستن زمین از علفهای هرزه
فرهنگ لغت هوشیار
تثنیه هجره بنگری به هجرتان تثنیه هجرت درحالت نصبی وجی (درفارسی مراعات این قاعده نکنند)، هجرتان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قانتین
تصویر قانتین
جمع قانت، خاموشان، فرمان برندگان، نیایشگران، پرهیزگاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنین
تصویر جنین
((جَ))
هرچیز پوشیده، موجودی که هنوز در رحم مادر به رشد خود ادامه می دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وجین
تصویر وجین
((و))
کندن علف های هرز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جنین
تصویر جنین
رویان
فرهنگ واژه فارسی سره
از توابع میان دورود ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
پاره کردن
فرهنگ گویش مازندرانی