جدول جو
جدول جو

معنی وبل - جستجوی لغت در جدول جو

وبل
(وُ بُ)
جمع واژۀ وبیل. (منتهی الارب). رجوع به وبیل شود، جمع واژۀ وبیله. (منتهی الارب). رجوع به وبیله شود
لغت نامه دهخدا
وبل
(فَرْ یَ)
به معنی وباله. (المنجد). رجوع به وباله شود
لغت نامه دهخدا
وبل
رگبار
تصویری از وبل
تصویر وبل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دوبل
تصویر دوبل
بی وفا و بی حقیقت، برای مثال تن دوبل و بی وفاست ای خواجه / چندین مطلب مراد از این دوبل (ناصرخسرو۱ - ۳۱۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روبل
تصویر روبل
پول رایج روسیه، صد کوپک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوبل
تصویر دوبل
دو برابر، مضاعف، بخش دو لایۀ لباس که در هنگام دوختن، روی خودش تازده و دوخته شده باشد،
در ورزش ویژگی بازی تنیس، پینگ پونگ یا بدمینتون که در آن ها هر تیم به جای یک بازیکن، دو بازیکن را وارد زمین می کند و بازی چهار نفره اجرا می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوبل
تصویر نوبل
جایزه ای که هر سال به کسانی که در رشته های شیمی، فیزیک، طب، ادبیات و تامین صلح جهانی خدماتی انجام بدهند داده می شود
فرهنگ فارسی عمید
(وَ بَ لا)
گوسفند و شتر ماده که شیر بسیار فرودآرد بعد سخت دوشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ لَ)
خواهانی نر. (منتهی الارب). گویند: بالشاه وبله، ای شهوه الفحل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
بی وفا و بی حقیقت را گویند. (برهان) (از آنندراج) (ازفرهنگ جهانگیری). خائن. (ناظم الاطباء) :
تن دوبل و بیوفاست ای خواجه
چندین مطلب مراد از این دوبل.
ناصرخسرو (از آنندراج).
رجوع به دوربل شود
لغت نامه دهخدا
(دَبَ)
خر ختایی. (یادداشت مؤلف). خربچه یا خر ختایی خرداندام. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خردخر. (مهذب الاسماء) ، بچه خوک. خوک بچه. ج، دوابل. (یادداشت مؤلف). خوک یا خوک نر یاخوک بچه. (از آنندراج) (منتهی الارب). بچه خوک. (مهذب الاسماء) ، گرگ سیاهی آمیخته به سپیدی. (از آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، روباه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دوبرابر، مضاعف، دوچندان
لغت نامه دهخدا
نام سکه ای نقره ای در روسیۀ امپراطوری قدیم بودو اکنون واحد پول اتحاد جماهیر شوروی است و به صد کوپک (قپک) تقسیم میشود
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ)
دیگ افزار. ج، توابل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بِل ل)
. ذوبلّی ذوبلّیان رجوع به بل ّ شود
لغت نامه دهخدا
(مَ بِ)
عصای ستبر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ بَ لَ)
گرانی و ناگواریدگی طعام. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
آبی که از کلیه ها ترابد و در مثانه جمع گردد و بطور طبیعی دفع شود، ادرار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ببل
تصویر ببل
بابل
فرهنگ لغت هوشیار
اشتران تک ندارد مخفف ابوالقاسم و ابوالفضل و مانند آنها (قس: بلقاسم و بلفضل در نوشته های پیشینیان و در تداول عوام امل مخفف ام البنین و جز آن)، نره احلیل کیر. نامی است جمله اشتران را اشتران بیش از دو (جمع بی مفرد یا اسم جنس به اعتبار وضع نه استعمال)، ابر حامل باران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جبل
تصویر جبل
آفریدن، خلق کردن کوه، آنچه از زمین بلند شود و بزرگ و طویل باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربل
تصویر ربل
درخت راج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبل
تصویر زبل
سرگین
فرهنگ لغت هوشیار
مرضی باشد از امراض چشم و آن مویی است که در درون پک چشم بر میاید و پرده ای را نیز گویند که در چشم بهم رسد رد کردن چیزی به کسی در راه خدا، دشنام دادن، ناسزا گفتن، باران که از ابر بر آمده و تا زمین نرسیده باشد، دشنام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذبل
تصویر ذبل
خشکیده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روبل
تصویر روبل
پول رایج روسیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توبل
تصویر توبل
پارسی تازی گشته توبال دیگ افزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوبل
تصویر دوبل
دو چندان، دو برابر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وبله
تصویر وبله
دشواری سختی، سنگینی، ناگواری خوراک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبل
تصویر حبل
ریسمان، طناب، بند سختی، دانشمند، زیرک سختی، دانشمند، زیرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روبل
تصویر روبل
واحد پول روسیه و بعضی از کشورهای مشترک المنافع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوبل
تصویر دوبل
((دَ یا دُ بَ))
خوک نر، خر کوچک اندام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوبل
تصویر دوبل
دو برابر، مضاعف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوبل
تصویر دوبل
((دُ بَ))
بی وفا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قبل
تصویر قبل
پیش
فرهنگ واژه فارسی سره