جدول جو
جدول جو

معنی واگشت - جستجوی لغت در جدول جو

واگشت
(لِ)
بازگشت. بازگشتن. مراجعت. رجوع:
بل که سنگ و خاک و کوه و آب را
هست واگشت نهانی با خدا.
مولوی.
وقت واگشت حدیبیه رسول
در تفکر بود و غمگین و ملول.
مولوی
لغت نامه دهخدا
واگشت
بازگشتن، مراجعت
تصویری از واگشت
تصویر واگشت
فرهنگ لغت هوشیار
واگشت
((گَ))
پناه، پناهگاه
تصویری از واگشت
تصویر واگشت
فرهنگ فارسی معین
واگشت
بازگشت، مراجعت
تصویری از واگشت
تصویر واگشت
فرهنگ فارسی معین
واگشت
انقلاب
تصویری از واگشت
تصویر واگشت
فرهنگ واژه فارسی سره
واگشت
بازگشت، رجعت، مراجعت
متضاد: عزیمت
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(فَ جُ تَ)
بازگردیدن. (آنندراج). بازگشتن. مراجعت کردن. برگشتن. انصراف:
رهی کان از شدن باشد نشیبی
چو واگشتی همی باشد فرازی.
ناصرخسرو.
نشاید کردبر بیمار خود زور
که بس بیمار واگشت از لب گور.
نظامی.
به واگشتن توانی زین طرف رست
که کپی هم بدین فن ز آن کشف رست.
نظامی.
چون که واگشتم ز حیرتهای دل
طفل را آنجا ندیدم وای دل.
مولوی.
چون که واگشتم ز پیکار برون
روی آوردم به پیکار درون.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(یِ اِ)
دهی است از بخش خوان شهرستان گلپایگان واقع در 7000 گزی جنوب خاوری خوانسار و 6000 گزی خاور راه شوسۀ خوانسار به اصفهان نقطه ای است کوهستانی، سردسیر که 626 تن سکنه دارد، با آب قنات مشروب میشود و محصول آن غلات، تنباکو و لبنیات و شغل ساکنان آن زراعت و گله داری است. راه آن مالرو و دارای دبستان است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
واگفتن، بازگوئی راز و مطلب نهفته، دشنام. سرزنش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زِ)
یکی از پنج قسم آتشی که دراوستا آمده است و آن آتشی است که در ابر است یعنی صاعقه و چهار آتش دیگر عبارت است از: برزروه، هوفریان، اوروازشت، سپنت. (ایران در زمان ساسانیان ص 167)
لغت نامه دهخدا
تصویری از واگشتن
تصویر واگشتن
بازگشتن مراجعت کردن: (از من و تو هر که بدان درگذشت هیچکسی بی غرضی وانگشت) (مخزن الاسرار بنقل دکتر شهابی. (نظامی ص 137)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واگفت
تصویر واگفت
واگفتن، بازگویی مطلب نهفته و سر، دشنام فحش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واگفت
تصویر واگفت
((گُ))
واگفتن، دشنام، فحش
فرهنگ فارسی معین