ضروری. مرادف بایا و بر این قیاس است وای است و وایسته. (از آنندراج) (انجمن آرا). ضروری. حاجت. مراد. مطلوب. دربایست. دروا. بایسته. محتاج الیه. بایا. وایا. نیازی. (یادداشت مرحوم دهخدا). حاجت باشد و آن را اندربایست و نیاز هم گویند. (فرهنگ خطی اوبهی). خواهش و آرزو، و این از اهل زبان بتحقیق پیوسته و با لفظ برداشتن و داشتن و رسیدن مستعمل. (آنندراج). غرض. (از فرهنگ شعوری) : تا ز درگاه جود او شب و روز سایلان را روا شود وایه. آغاجی (از یادداشتهای لغت نامه). رجوع شود به احوال و اشعار رودکی ص 1171. چو کاتبی به شب هجر وایه ام اجل است چه وایه ای که به صد وای وای می طلبم. کاتبی. ز درد وای وائی وایه بردار بشوران گریه را گر های های است. ظهوری (از بهار عجم). وایۀ جامی همین لعلت بود گر نیاید وایۀ او وای وای. جامی (از فرهنگ شعوری ج 2 ص 420). عزیزان خوش آمدید و هر یک وایه ای دارید. در مجلس درویشان سلامتی مانده و ملامتی. (مزارات کرمان ص 35). ز شور عشق ظهوری به وایه ای نرسی اگر نه مایۀ چیز تو در سفر باشد. ظهوری (از آنندراج). چنین گر دهد وایۀ شاعران به شعری رسد پایۀ شاعران. ظهوری (از آنندراج). با علم ریائی نتوان طالب حق شد باشد که ببندی ز جهان وایۀ دیگر. محسن تأثیر (از بهار عجم). گر کام وحید از تو طلب کرد نرنجی جز سوختن خویش دگر وایه ندارد. میرزا طاهر وحید (از آنندراج). ، آگاهی و خبرداری: سخن گفتن به جاهل بس خطایی است سخن بی وایه گفتن ژاژخائی است. عنصری (از فرهنگ شعوری ج 2 ص 420). ، حصه. نصیب. لذّت. (از فرهنگ شعوری) : زیر پا آور هوای نفس را کم بدو ده وایه های نفس را. عطار (از فرهنگ شعوری ج 2 ص 420). ، مجازاً به معنی مقدمه، مجازاً به معنی معتاد هر روزه مثل خوراک کوکنار و افیون. (غیاث اللغات از مصطلحات و چراغ هدایت) نام بوته ای است شبیه به کرزنگ
ضروری. مرادف بایا و بر این قیاس است وای است و وایسته. (از آنندراج) (انجمن آرا). ضروری. حاجت. مراد. مطلوب. دربایست. دروا. بایسته. محتاج الیه. بایا. وایا. نیازی. (یادداشت مرحوم دهخدا). حاجت باشد و آن را اندربایست و نیاز هم گویند. (فرهنگ خطی اوبهی). خواهش و آرزو، و این از اهل زبان بتحقیق پیوسته و با لفظ برداشتن و داشتن و رسیدن مستعمل. (آنندراج). غرض. (از فرهنگ شعوری) : تا ز درگاه جود او شب و روز سایلان را روا شود وایه. آغاجی (از یادداشتهای لغت نامه). رجوع شود به احوال و اشعار رودکی ص 1171. چو کاتبی به شب هجر وایه ام اجل است چه وایه ای که به صد وای وای می طلبم. کاتبی. ز درد وای وائی وایه بردار بشوران گریه را گر های های است. ظهوری (از بهار عجم). وایۀ جامی همین لعلت بود گر نیاید وایۀ او وای وای. جامی (از فرهنگ شعوری ج 2 ص 420). عزیزان خوش آمدید و هر یک وایه ای دارید. در مجلس درویشان سلامتی مانده و ملامتی. (مزارات کرمان ص 35). ز شور عشق ظهوری به وایه ای نرسی اگر نه مایۀ چیز تو در سفر باشد. ظهوری (از آنندراج). چنین گر دهد وایۀ شاعران به شعری رسد پایۀ شاعران. ظهوری (از آنندراج). با علم ریائی نتوان طالب حق شد باشد که ببندی ز جهان وایۀ دیگر. محسن تأثیر (از بهار عجم). گر کام وحید از تو طلب کرد نرنجی جز سوختن خویش دگر وایه ندارد. میرزا طاهر وحید (از آنندراج). ، آگاهی و خبرداری: سخن گفتن به جاهل بس خطایی است سخن بی وایه گفتن ژاژخائی است. عنصری (از فرهنگ شعوری ج 2 ص 420). ، حصه. نصیب. لذّت. (از فرهنگ شعوری) : زیر پا آور هوای نفس را کم بدو ده وایه های نفس را. عطار (از فرهنگ شعوری ج 2 ص 420). ، مجازاً به معنی مقدمه، مجازاً به معنی معتاد هر روزه مثل خوراک کوکنار و افیون. (غیاث اللغات از مصطلحات و چراغ هدایت) نام بوته ای است شبیه به کُرزنگ
تأنیث واقی است به معنی نگاهدارنده و دافع. ج، اواقی (در اصل وواقی است در اجتماع واوین نخستین قلب به الف شده است) و واقیات. رجوع به واقی شود، {{مصدر}} نگه داشتن. (از منتهی الارب). رجوع به وقایه و وقی شود
تأنیث واقی است به معنی نگاهدارنده و دافع. ج، اواقی (در اصل وواقی است در اجتماع واوین نخستین قلب به الف شده است) و واقیات. رجوع به واقی شود، {{مَصدَر}} نگه داشتن. (از منتهی الارب). رجوع به وقایه و وقی شود
چارلز ناپیه دریادار معروف انگلیسی، در مرچیستون هال بدنیا آمد و در لشکرکشی سال 1840 به سوریه شرکت جست و به شهرت رسید (1860-1786 میلادی). وی در جنگ 1856-1854 میلادی فرمانده ناوگان دریای بالتیک بود (1617-1550 میلادی) ناپیه یا نپه بارون مرچیستن ریاضی دان اکوسی در نزدیک شهر ادیمورگ بدنیا آمده است. وی مخترع لگاریتم است
چارلز ناپیه دریادار معروف انگلیسی، در مرچیستون هال بدنیا آمد و در لشکرکشی سال 1840 به سوریه شرکت جست و به شهرت رسید (1860-1786 میلادی). وی در جنگ 1856-1854 میلادی فرمانده ناوگان دریای بالتیک بود (1617-1550 میلادی) ناپیه یا نپه بارون مرچیستن ریاضی دان اکوسی در نزدیک شهر ادیمورگ بدنیا آمده است. وی مخترع لگاریتم است
پیچک: رسد شانه ای تا به شمشاد پیچ ز واپیچ و ریحان گیسوی تو، ملاطغرا (از بهار عجم و آنندراج)، ز واپیچ یک عشق پیچان او دگرگون نماید درختان او، ملاطغرا (در تعریف باغ احمدنگر از بهار عجم و آنندراج)، رجوع به پیچ و پیچ واپیچ شود
پیچک: رسد شانه ای تا به شمشاد پیچ ز واپیچ و ریحان گیسوی تو، ملاطغرا (از بهار عجم و آنندراج)، ز واپیچ یک عشق پیچان او دگرگون نماید درختان او، ملاطغرا (در تعریف باغ احمدنگر از بهار عجم و آنندراج)، رجوع به پیچ و پیچ واپیچ شود
دهی است از دهستان ’گله زن’ بخش خمین شهرستان محلات واقع در 18 هزارگزی شمال خاوری خمین محلی سردسیر و در دامنه است و سکنۀ آن در حدود 90 تن و آب آن از قنات و محصول عمده آن غلات و حبوبات و چغندر و جزئی باغهای انگور میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ص 228)
دهی است از دهستان ’گله زن’ بخش خمین شهرستان محلات واقع در 18 هزارگزی شمال خاوری خمین محلی سردسیر و در دامنه است و سکنۀ آن در حدود 90 تن و آب آن از قنات و محصول عمده آن غلات و حبوبات و چغندر و جزئی باغهای انگور میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ص 228)
پیر کسی که منطق ابن سینا را به نام ’منطق پسرسینا’ به فرانسه درآورد و در پاریس به سال 1658 میلادی چاپ کرد. (تاریخ علوم عقلی تمدن اسلامی تألیف دکتر ذبیح الله صفا ص 215)
پیر کسی که منطق ابن سینا را به نام ’منطق پسرسینا’ به فرانسه درآورد و در پاریس به سال 1658 میلادی چاپ کرد. (تاریخ علوم عقلی تمدن اسلامی تألیف دکتر ذبیح الله صفا ص 215)