جدول جو
جدول جو

معنی واپژوهیدن - جستجوی لغت در جدول جو

واپژوهیدن
(غُ چَ / چِ کَ دَ)
دوباره تفحص و تفتیش کردن. باز تحقیق نمودن و بازجستن. (ناظم الاطباء). کاویدن. بحث. (تاج المصادر بیهقی). تنقیر. (مجمل اللغه). تفتیش. (دهار) (مصادر زوزنی). تفحص. (دهار) (مجمل اللغه). ادامه. (منتهی الارب). فحص، نیک واپژوهیدن. (مجمل اللغه) (تاج المصادر بیهقی). افتحاص. (مجمل اللغه) (مصادر زوزنی). جس، واپژوهیدن خبر. فر، واپژوهیدن از چیزی. (تاج المصادر بیهقی). و رجوع به ’وا’ و پژوهیدن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پژوهیدن
تصویر پژوهیدن
جستجو کردن، تفحص کردن، تحقیق کردن، خواستن، طلب کردن، بازجستن، جویا شدن
فرهنگ فارسی عمید
(طَ / طِ فُ خوَرْ /خُرْ دَ)
پوشیدن:
به سرانگشت بخواهی دل مسکینان برد
دست واپوش که من پنجه نمی اندازم.
سعدی (کلیات چ فروغی ص 211).
و رجوع به پوشیدن شود
لغت نامه دهخدا
(گِ کَ دَ)
پژوهش کردن. جویا شدن. پی جوئی کردن. بازجوئی کردن. بازجستن دانستن را. جستجو کردن. فحص. تفحص. جس ّ. (تاج المصادر بیهقی). تجسس. بحث. تحقیق. استفسار. تتبع. تفقد. تفتیش کردن. کاویدن زمین و سخن و جز آن. تنقیر:
چنین گفت پرسنده را راهجوی
که بپژوه تا دارد این ماه شوی.
فردوسی.
یکایک ز ایران سر اندر کشید
پژوهید و هرگونه گفت و شنید.
فردوسی.
بسی رایزن موبد نیکرای
پژوهید و آورد بازی بجای.
فردوسی.
بر مادر آمد پژوهید و گفت
که بگشای بر من نهان از نهفت.
فردوسی.
پژوهید بسیار و پرسید چند
نیامد ز خوبان کس او را پسند.
فردوسی.
چنین گفت کاندر جهان این سخن
پژوهیم تا برچه آید ببن.
فردوسی.
گمانی چنان برد کو را پدر
پژوهد همی تا چه دارد بسر.
فردوسی.
سبک سوی خان فریدون شتافت
فراوان پژوهید کس را نیافت.
فردوسی.
ولی گر ترا رأی جنگ است و کوه
از ایدر برو پیش زال و پژوه.
فردوسی.
جام گیر و جای دار و نامجوی و کامران
بت فریب و کین گذار و دین پژوه و رهنمای.
منوچهری.
در پژوهیدن اسرار علوم
شوی از کاهلی آخر محروم.
مؤیدالدین.
، طلب کردن:
بدو گفت اگر نیستش بهره زین
نه دانش پژوهد نه آئین و دین.
فردوسی.
، پرسیدن به جد. (فرهنگ اوبهی) ، خواستن. (برهان قاطع).
- با یکدیگر پژوهیدن علم، مباحثه. مفاقهه. (تاج المصادر بیهقی). و نیز رجوع به واپژوهیدن شود. این فعل یک مصدر بیش ندارد
لغت نامه دهخدا
تصویری از وا پژوهیدن
تصویر وا پژوهیدن
تفتیش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پژوهیدن
تصویر پژوهیدن
تفحص کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پژوهیدن
تصویر پژوهیدن
((پِ دَ))
جست و جو کردن، بازپرسیدن، خواستن، طلب کردن
فرهنگ فارسی معین
استقصا، بررسی، پی جویی، تتبع، تجسس، تحقیق، تفحص، جستن
فرهنگ واژه مترادف متضاد