جدول جو
جدول جو

معنی وأط - جستجوی لغت در جدول جو

وأط
(فَ طَ سَ)
زیارت کردن قوم، برانگیخته شدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، برانگیختن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از واسط
تصویر واسط
در میان، آنچه در میانه باشد مثلاً حد واسط، کسی که در وسط نشسته باشد
فرهنگ فارسی عمید
(بِ)
فرومایه بددل سست. (منتهی الارب). بددل ضعیف. (مهذب الاسماء). الضعیف الجبان. الخسیس. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ نَ)
نئیط. زفیر برآوردن. (از معجم متن اللغه) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ ضَ)
خشم آگین گردیدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(وَءْجْ)
سخت گرسنگی. (منتهی الارب). جوع شدید. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ طَ حَ)
ترسانیدن، در بدی افکندن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آتشکده ساختن جهت آتش. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(وَءْمْ)
خانه گرم. (آنندراج) (ناظم الاطباء). البیت الدفی ٔ. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(وَءْنْ)
پهن. عریض. (از منتهی الارب). هر چیز عریض. (از اقرب الموارد) ، مرد پهن تن. (منتهی الارب). رجل عریض. و هی وأنه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وَ اءَی)
سخت شتاب و تیزرو از گورخر و اسب و جز آن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
فرمودن چیزی یا کسی را به کاری و ستهیدن در آن، گریزان وشتابان گذشتن و التفات نکردن، سخت و دشوار شدن بر کسی، تیر زدن بر کسی، وام بازخواستن و ستهیدن در آن، دیر نگریستن به کسی چندانکه دور رود و از نظر غائب شود، به چوب دستی زدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(وَءْ طَ)
مره است برای وأط یعنی یکمرتبه زیارت کردن قوم را. (از اقرب الموارد) ، لجه ای از لجه های آب. (اقرب الموارد) ، جای بلند از زمین. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ثَ جَ رَ)
هر دو دوش و بازوان را حرکت دادن در رفتن. (منتهی الارب). جنبانیدن دو دوش و تن. (منتخب اللغات)
لغت نامه دهخدا
(تَ فَوْ وُ)
ذأطه. ذبح کردن، خوه کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، سخت خبه کردن چنانکه زبان خبه شده بیرون افتد، ذاط اناء، پر کردن آوند و پر شدن آوند. (لازم و متعدی است) مشک پر کردن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(ثَءْطْ)
جمع واژۀ ثأطه
لغت نامه دهخدا
(سِ)
شهری در اندلس و از آن شهر است ابوعمرو احمد بن ثابت. (منتهی الارب). شهرکی است به اندلس از اعمال قیره. (معجم البلدان). حمدالله مستوفی درباره غاری که در کوههای آن است افسانه ای آورده است. رجوع شود به نزهه القلوب چ اروپا مقالۀ سوم ص 289
منزلی است از بنی قشیر. (منتهی الارب). از منازل بنی قشیر است. (از معجم البلدان)
منزلی است میان عدنیه و صفراء. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از واسط
تصویر واسط
میانجی، نشیننده در میان قوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وابط
تصویر وابط
فرو مایه، ترسو، افتنده فرود آینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واسط
تصویر واسط
((س))
میانجی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وابط
تصویر وابط
((بِ))
ضعیف، سست رأی، خسیس، فرومایه
فرهنگ فارسی معین