جدول جو
جدول جو

معنی واهیه - جستجوی لغت در جدول جو

واهیه
(یَ)
سست. (آنندراج) ، از هم افتاده. (غیاث اللغات) ، دریده. (آنندراج) ، تأنیث واه به معنی هرچیز مسترخی. (ازمنتهی الارب). تأنیث واهی است. رجوع به واهی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از والیه
تصویر والیه
(دخترانه)
مؤنث والی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ناهیه
تصویر ناهیه
ناهی، نهی کننده، بازدارنده، آنکه یا آنچه کسی را از امری باز می دارد، وازع، حابس، زاجر، معوّق، مناع، رادع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از داهیه
تصویر داهیه
بسیار زیرک و هوشیار، دانا، مدبر، جمع دواهی، حادثۀ سخت، مصیبت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واهمه
تصویر واهمه
ترس و بیم، اندیشه، گمان، خیال، قوۀ وهمیه که به واسطۀ آن چیزهای دیده و نادیده و راست و دروغ به تصور انسان درمی آید
فرهنگ فارسی عمید
(یَ)
نعت فاعلی از ریشه رهو. زنبور عسل را گویند بسبب سکون و کندی که در پرواز دارد. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). زنبور عسل. (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، می. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
مؤنث باهی. خالی.
- بئر باهیه، چاه فراخ دهن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). و رجوع به باهی شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
نام زنی از متعبدات به روایت روض الریاحین. ولی نام این زن در شدالازار راهبه آمده است. و رجوع به شدالازار ص 34 شود
لغت نامه دهخدا
(هَِیْ یَ)
هوا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، اویزه که شراب انگوری باشد. (ناظم الاطباء) (برهان)
لغت نامه دهخدا
(اَ هَِ یَ)
جمع واژۀ وهی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). شکاف چیزی و دریدگی آن. (آنندراج). رجوع به وهی شود
لغت نامه دهخدا
(هی یَ)
مؤنث زاهی، شتر که گیاه حمض را چرا نکند. (اقرب الموارد). شترانی که شوره گیاه را چرا نکنند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
باز شکاری. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هی یَ)
ماهیهالشی ٔ، حقیقت آن و این کلمه نسبت است به ماهو. ج، ماهیات. (از اقرب الموارد). و رجوع به ماهیت شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
تأنیث لاهی. قوله تعالی: لاهیه قلوبهم (قرآن 3/21) ، ای ساهیه غافله مشغوله بالباطل عن الحق و تذکره
لغت نامه دهخدا
(یِ)
پیر کسی که منطق ابن سینا را به نام ’منطق پسرسینا’ به فرانسه درآورد و در پاریس به سال 1658 میلادی چاپ کرد. (تاریخ علوم عقلی تمدن اسلامی تألیف دکتر ذبیح الله صفا ص 215)
لغت نامه دهخدا
(پِ یَ)
چاکر و فرومایه و بدعمل. (از گاتها، ترجمه پورداود ص 131)
لغت نامه دهخدا
(هی یَ)
نام سلسله ای از سلاطین خوارزم که نسبت خود به کیخسرو می کردند و آفریغ که سلسلۀ آل آفریغ بدو منسوب است یکی از افراد این سلسله است. (آثارالباقیه چ ساخائو ص 35 س 9) (الجماهر فی معرفه الجواهر ص 82). و رجوع به آل آفریغ شود
لغت نامه دهخدا
(وَءْ یَ)
وئیّه. دیگ فراخ، کاسۀ فراخ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از واریه
تصویر واریه
ماده شتر فربه، ششظماه از بیماریها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناهیه
تصویر ناهیه
مونث ناهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راهیه
تصویر راهیه
مونث راهی کبت (زنبور عسل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوهیه
تصویر اوهیه
هوای دم کرده هوای دره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داهیه
تصویر داهیه
دانا، مدبر، هوشیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهیه
تصویر شاهیه
مونث شاهی ورن (شهوه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاهیه
تصویر لاهیه
مونث لاهی بنگرید به لاهی مونث لاهی جمع لواهی
فرهنگ لغت هوشیار
ماهیت در فارسی چیشی چه چیزی اوچیزی اوجیز هرایند چیستی چیستی حقیقت ذات جمع ماهیات. توضیح چیزیست که در جواب ما حقیقیه (چیست) گفته شود و پرسش از گوهر اشیا است و بنابر این بر حقیقت شی وآنچه شیئیت شیّ بدان است اطلاق میگردد: حد درست آن بود که دلیلی کند بر ماهیت چیز و لیمت او... یاماهیت بسیط (بسیطه)، ماهیتی که از امور متخالف ترکیب نیافته باشد، قطب الدین گوید: ماهیت اگر ملتئم نباشد از اموری که متخالف باشند بحقیقت آنرا ماهیت بسیطه خوانند و الامرکبه. یا ماهیت بشرط شی. ماهیت مخلوط. یا ماهیت مجرد (مجرده)، ماهیت من حیث هی و لا بشرط است و آنرا ماهیت مرسله هم نامند. یا ماهیت مخلوط (مخلوطه)، همان ماهیت بشرط شی است که عبارت از ماهیت بلحاظ وجود و عوارض و حالات وجودی است. یاماهیت من حیث هی. عبارت از ماهیت باعتبار نفس و ذات خود است بدون لحاظ وجود خارجی یا ذهنی و بدون لحاظ عوارض وو حالات او مانند کثرت و وحدت و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واهنه
تصویر واهنه
مونث واهن سست، بازو، مهره گردن، دنده فرودین
فرهنگ لغت هوشیار
واهمه در فارسی مونث واهم شکوهش نهار یاوهم یکی از حواس باطنه و آن قوه ایست که بعقیده قدما در موخر تجویف اوسط دماغ جای دارد و نفس بوسیه این قوه معانی جزئی را که ارتباط بمحسوسات دارد ادراک میکند (مقصود از معنی چیزی است که بحواس ظاهر ادراک نشود مانند اینکه گوسفند دشمنی گرگ را درک و از او فرار میکند و بره دوستی مادر را در می یابد و باو میگراید و بسبب جزیی بودن این معانی عقل نمیتواند مدرک آنها باشد حس مشترک هم نمیتواند مدرک آنها باشد چه حس مشترک چیزهایی را ادراک میکند که بحواس ظاهره ادراک میشود پس ناچار باید قوه دیگری باشد غیر از حس مشترک و عقل که ادارک معانی جزئی کند و آن همان وهم است. توضیح ادراک پدیده هایی که در حقیقت وجود خارجی ندارند بتوسط موضوعی که موجب پیدایش آنها میشود، ترس: (از تو و تیرگیت داد ای شب، که دلم پاده شد از واهمه ات) (بهار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واهبه
تصویر واهبه
مونث واهب بخشنده مونث واهب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واقیه
تصویر واقیه
مونث واقی
فرهنگ لغت هوشیار
مونث واعی بنگرید به واعی و آواز، شیون نیوه (نوحه) مونث واعی: حافظ نگاهدارنده، شنونده شنوا: (گرچه ناصح را بود صد داعیه پند را اذنی بباید واعیه) (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واشیه
تصویر واشیه
مونث واشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناهیه
تصویر ناهیه
((یَ))
مؤنث ناهی، جمع نواهی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واهمه
تصویر واهمه
((هِ مِ))
بیم، هراس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از داهیه
تصویر داهیه
((یِ))
زیرک، باهوش
فرهنگ فارسی معین