جدول جو
جدول جو

معنی واهبه - جستجوی لغت در جدول جو

واهبه
مونث واهب بخشنده مونث واهب
تصویری از واهبه
تصویر واهبه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از راهبه
تصویر راهبه
زن دیر نشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داهبه
تصویر داهبه
جراحت سر که خون از آن برود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واهمه
تصویر واهمه
ترس و بیم، اندیشه، گمان، خیال، قوۀ وهمیه که به واسطۀ آن چیزهای دیده و نادیده و راست و دروغ به تصور انسان درمی آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راهبه
تصویر راهبه
مؤنث واژۀ راهب، آنکه در دیر به سر می برد و به عبادت مشغول است، پارسا و عابد نصاری، دیرنشین، خائف، ترسنده، ترسان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاهبه
تصویر لاهبه
مونث لاهب فروزان مونث لاهب جمع لواهب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واهنه
تصویر واهنه
مونث واهن سست، بازو، مهره گردن، دنده فرودین
فرهنگ لغت هوشیار
واهمه در فارسی مونث واهم شکوهش نهار یاوهم یکی از حواس باطنه و آن قوه ایست که بعقیده قدما در موخر تجویف اوسط دماغ جای دارد و نفس بوسیه این قوه معانی جزئی را که ارتباط بمحسوسات دارد ادراک میکند (مقصود از معنی چیزی است که بحواس ظاهر ادراک نشود مانند اینکه گوسفند دشمنی گرگ را درک و از او فرار میکند و بره دوستی مادر را در می یابد و باو میگراید و بسبب جزیی بودن این معانی عقل نمیتواند مدرک آنها باشد حس مشترک هم نمیتواند مدرک آنها باشد چه حس مشترک چیزهایی را ادراک میکند که بحواس ظاهره ادراک میشود پس ناچار باید قوه دیگری باشد غیر از حس مشترک و عقل که ادارک معانی جزئی کند و آن همان وهم است. توضیح ادراک پدیده هایی که در حقیقت وجود خارجی ندارند بتوسط موضوعی که موجب پیدایش آنها میشود، ترس: (از تو و تیرگیت داد ای شب، که دلم پاده شد از واهمه ات) (بهار)
فرهنگ لغت هوشیار
واجبه در فارسی مونث واجب: پتیمار بایا بایسته مونث واجب:جمع واجبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واصبه
تصویر واصبه
بیابان دور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راهبه
تصویر راهبه
((هِ بِ))
زن ترسای پارسا، جمع راهبات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واهمه
تصویر واهمه
((هِ مِ))
بیم، هراس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واهب
تصویر واهب
(پسرانه)
عطاکننده، بخشنده، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اهبه
تصویر اهبه
ساز و برگ، سازگاری ساز برگ بسیج، سازگاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واهب
تصویر واهب
بخشنده، دهنده، عطا کننده، سخی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واهب
تصویر واهب
بخشنده، عطا کننده، جوانمرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واهب
تصویر واهب
((هِ))
بخشنده، عطا کننده
فرهنگ فارسی معین