جدول جو
جدول جو

معنی وامئه - جستجوی لغت در جدول جو

وامئه
(مِ ءَ)
بلا و سختی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). داهیه. گویند: وقع فلان فی وامئه، ای داهیه. (منتهی الارب) ، ذهب ثوبی فماادری وامئته، ای داهیته التی ذهبت به. (منتهی الارب) ، رفت جامۀ من و نمی دانم که برد آن را و این را در سختی و بلا گویند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خَ)
بستانکار. طلبکار. غریم. داین. دائن. (یادداشت مرحوم دهخدا). که به دیگران وام دهد:
وامداران تو باشند همه شهر درست
نیست گیتی تهی از وام ده و وامگزار.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
علفی هرز که به عنوان علوفه ی احشام مورد استفاده است
فرهنگ گویش مازندرانی
بهانه
فرهنگ گویش مازندرانی