- والایی
والائی، رفعت، بلندی، عظمت، (ناظم الاطباء)، بزرگواری، (آنندراج) (ناظم الاطباء)، بلندپایگی، بزرگی، (آنندراج)
معنی والایی - جستجوی لغت در جدول جو
- والایی
بلندی رفعت، بلند مرتبگی بزرگی، شرافت نجابت، عزت
- والایی
تعالی
- والایی
بزرگی، رفعت، شرافت، عزت، نجابت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زیرکی، هوشیاری، خردمندی، برای مثال هرکه در او جوهر دانایی است / در همه چیزیش توانایی است (نظامی۱ - ۸۳) ، عالم بودن، دانا بودن
آنچه از خواسته و کالا که مال انسان باشد، سرمایه، ثروت، تمول، وزارتخانه یا اداره ای که مالیات ها را وصول می کند و به امور درآمد و هزینۀ کشور رسیدگی می کند، مالیه، نوعی از پارچۀ ابریشمی موج دار
منسوب ببالا، رجوع به بالا شود
افلاق، افلاخونیه، (یادداشت مؤلف)
غلامی بندگی خدمتکاری: پیش یکران ضمیرش عقل را داغ بر رخ کش به لالایی فرست. (خاقانی. عبد. 576) توضیح در دیوان چا. سج. ص: 825 مولایی، تربیت بزرگزادگان، قسمی پارچه کم ارزش: قلمی گر چه بود خواجه ابیاریها همچو لالایی بیقدر غلامست اینجا. (نظام قاری 39 لغ) صوتی که بدان طفل را در گهواره خوابانند
منسوب به مولا (مولی)، قسمی از بهترین اقسام برنج که در گیلان بعمل آید
بی گربزه ناشایند آنکه لیاقت نداردبی کفایت، بی ارزش کم بها: گر بسوی ضعفایت زتفقد نظری است جان نالایق من پیشکش مختصری است. (شمس ملک آرالغ)، نامناسب بی مناسبت بی مورد: هرچه میگوید موافق چون نبود چون تکلف نیک نالایق نمود. (مولوی لغ)، ناشایسته نامعقول. بی لیاقت، بی عرضه، بی کفایت
نالان شدن نالیدن، بیماری ناخوشی: (پدرخداوندامروزازضعف ونالانی چنین است که پوشیده نیست)
ناشایندی ناشایستگی بی لیاقتی بی کفایتی، بی ارزشی کم بهایی، شایسته نبودن
زبرین، فرازین، فوقانی
متضاد: زیرین
متضاد: زیرین