جدول جو
جدول جو

معنی واقفی - جستجوی لغت در جدول جو

واقفی(قِ فی ی)
منسوب است به واقف. رجوع به واقف شود، منسوب است به واقفه. رجوع به واقفه شود
لغت نامه دهخدا
واقفی(قِ فی ی)
هلال بن امیه الواقفی انصاری که در جنگ بدر شهید شد. وی یکی از بکائین سه گانه است. (لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
واقفی(قِ)
واقف بودن. مطلع بودن. باخبری. اطلاع. آگاهی. رجوع به واقف شود
لغت نامه دهخدا
واقفی(قِ)
خواجه علی مشهدی از شاعران ایران و برادر خواجه محمّدخان قدسی بود. او در علم تفسیر استاد بود و نیز شغل امامت جماعت داشت. بیت زیر واقفی دلالت بر شغل او میکند:
این پیش نمازیم نه از روی ریاست
حق می داند که از ریا مستثناست
اینک خوشم افتاده که در وقت نماز
پشتم به خلایق است و رویم به خداست.
(از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
واقفی
ایستنده بنگرید به واقفه
تصویری از واقفی
تصویر واقفی
فرهنگ لغت هوشیار
واقفی((ق))
وقوف، آگاهی
تصویری از واقفی
تصویر واقفی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قِ فی یَ)
فرقه ای از متصوفۀ مبطله هستند و می گویند: خدای تعالی را به معرفت نمی توان شناخت و از شناختن او همه خلق عاجزند. (از کشاف اصطلاحات الفنون، از توضیح المذاهب)
گروهی از شیعه که منکر رحلت موسی بن جعفر شدند و گفتند آخرین ائمه اوست و زنده مانده است. (یادداشت مؤلف). رجوع به واقفه شود
لغت نامه دهخدا
(کُ تَ / تِ کَ دَ)
وقوف. مهارت. اطلاع. آگاهی. (ناظم الاطباء). واقف بودن. واقف شدن
لغت نامه دهخدا
(گَ مَ دَ)
وقوف. مهارت. اطلاع. آگاهی. (ناظم الاطباء). واقف بودن. واقف شدن. رجوع به واقف شود، امتحان. آزمایش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از واقعی
تصویر واقعی
راستینه راستکی منسوب به واقع حقیقی محقق راست
فرهنگ لغت هوشیار
مونث واقف و ایستنده گروهی که نه علی بن ابی طالب علیه السلام را برتر از یاران دیگر پیامبر صلی الله علیه و آله می دانستند و نه هیچیک ازیاران پیامبر صلی الله علیه و آله را برتر از علی علیه السلام مونث واقف جمع (عرقی) واقفات، کسانی که بر خلاف جمهور در یکی از مسایل امامت در قبول رای اکثریت توقف میکردند: مثلا جماعتی از معتزله مثل ابو علی جبائی و پسر را ابو هاشم را که نه علی بن ابی طالب را بر دیگر صحابه و نه صحابه دیگر را بر او افضل میدانستند از زمره واقفه خوانده اند منسوب بدان واقفی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واقفیت
تصویر واقفیت
از تازی درفارسی آگاهی وقوف اطالع آگاهی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع واقف، آگاهان ور ستادگران جمع (عربی) واقف در حالت نصبی وجری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واقعی
تصویر واقعی
((قِ))
حقیقی، راست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واقعی
تصویر واقعی
راستین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از واقعی
تصویر واقعی
Actual, Factual, Real, Veritable
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از واقعی
تصویر واقعی
réel, factuel, véritable
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از واقعی
تصویر واقعی
প্রকৃত , বাস্তবিক , বাস্তব , প্রকৃত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از واقعی
تصویر واقعی
nyata, faktual, sebenarnya
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از واقعی
تصویر واقعی
ממשי , עובדתית , אמיתי , אמיתי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از واقعی
تصویر واقعی
実際の , 本物の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از واقعی
تصویر واقعی
实际的 , 事实的 , 真实的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از واقعی
تصویر واقعی
halisi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از واقعی
تصویر واقعی
실제의 , 사실의 , 진정한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از واقعی
تصویر واقعی
gerçek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از واقعی
تصویر واقعی
actual, fáctico, real, verídico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از واقعی
تصویر واقعی
वास्तविक , असली , वास्तविक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از واقعی
تصویر واقعی
reale, fattuale, veritiero
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از واقعی
تصویر واقعی
tatsächlich, faktisch, real, wahrhaftig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از واقعی
تصویر واقعی
daadwerkelijk, feitelijk, echt, waar
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از واقعی
تصویر واقعی
фактичний , реальний , справжній
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از واقعی
تصویر واقعی
фактический , реальный , подлинный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از واقعی
تصویر واقعی
rzeczywisty, faktyczny, prawdziwy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از واقعی
تصویر واقعی
real, factual, verídico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از واقعی
تصویر واقعی
ที่แท้จริง , จริง , จริง , แท้จริง
دیکشنری فارسی به تایلندی