جدول جو
جدول جو

معنی واقدی - جستجوی لغت در جدول جو

واقدی
(قِ)
محمد بن عمرو بن واقدالواقدی المدنی مولی اسلم، مکنی به ابوعبدالله. از محدثان و از قدیمی ترین مورخان است. از ابن ابی ذئب از معمر بن راشد و مالک بن انس و ثوری و جز آن حدیث شنید، کاتب او محمد بن سعد و ابوحسان الزیادی و محمد بن اسحاق الصغانی و جز آن از وی روایت کرده اند. وی درباره غزوات تصنیفی دارد. به سال 130 هجری قمری متولد شد و در 207 درگذشت. (از لباب الانساب) (الاعلام زرکلی ص 957). او راست: کتاب التاریخ الکبیر، کتاب التاریخ المغازی و المبعث، کتاب ضرب الدنانیر والدراهم، کتاب اخبار مکه، کتاب الطبقات، کتاب فتوح الشام، کتاب فتوح العراق، کتاب الجمل، کتاب مقتل الحسین علیه السلام، کتاب السیره، کتاب ازواج النبی صلی الله علیه و سلم، کتاب الرده والدار، کتاب حرب الاوس والخزرج، کتاب صفین کتاب وفات النبی صلی الله علیه و سلم، کتاب امر الجثه والفیل، کتاب المناکح، کتاب السقیفه و بیعه ابی بکر، کتاب ذکر القرآن، کتاب سیره ابی بکر و وفاته، کتاب مداعی قریش و الانصار فی القطأئع و وضع عمر الدواوین و تصنیف القبائل و مراتبها و انسابها، کتاب مولد الحسن و الحسین و مقتل الحسین علیه السلام، کتاب تاریخ الفقهاء، کتاب الاداب، کتاب الغلط الحدیث، کتاب السند و الجماعه و ذم الهوی و ترک الخوارج فی الفتن، کتاب الاختلاف و یحتوی علی اختلاف اهل المدینه و الکوفه فی الشفعه و الصدقه والعمری و الرقبی و غیره. (از ابن الندیم). و رجوع شود به معجم المطبوعات ج 2 ص 1907 تاریخ سیستان ص 51 و سبک شناسی ج 1 ص 92 و 160 و وفیات الاعیان چ تهران ص 83 ج 2 و روضات الجنات ص 695 و کتاب الوزراء و الکتاب جهشیاری ص 193
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حِ دی ی)
منسوب به واحد
لغت نامه دهخدا
(قِ)
عمل ناقد. رجوع به ناقد شود
لغت نامه دهخدا
(قِ)
منسوب است به ناقد که صیرفی باشد. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
یکی از شعرای ایران. وی به عهد جلال الدین محمداکبر پادشاه به هند رسید اما ناکام به وطن خود بازگشت. از اوست:
کور میخواهم ز گریه دیدۀ اغیار را
تا نبیند چشم بد دیگر جمال یار را.
#
واحدی تائب و زاهد شده بودی دو سه روز
باز عاشق شده ای جای مبارکباد است.
(تذکرۀ صبح گلشن) (قاموس الاعلام ترکی)
(مولانا...) ولد مولانا معرف مشهدی است و هم ساکن آن دیار. این مطلع از اوست:
تا ترا طرۀ عنبر شکنی پیدا شد
دل آوارۀ ما را وطنی پیدا شد.
(مجالس النفائس چ 1323 ص 83 و 258).
و شاید هم او باشد که اشعارش در شرفنامۀ منیری آمده است
یکی از شعرای عثمانی و فرزند قره داودزاده سلیمان چلبی است. وی ابتدا تابع طریقۀ علما بود پس از آن به سیر و سلوک گرائید و سپس کنج زهد و قناعت را برگزید. (قاموس الاعلام ترکی ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
اسماعیل بن عبدالوهاب ناقدی، مکنی به ابوابراهیم. از راویان حدیث است و در قرن چهارم هجری میزیسته. (از الانساب سمعانی). روات در علم حدیث نه تنها به عنوان ناقلان ساده احادیث شناخته نمی شوند، بلکه آنان به عنوان تحلیلگران و بررسی کنندگان دقت در سند روایت ها نیز شناخته می شوند. این افراد با دقت و توجه ویژه به منابع مختلف روایات، توانسته اند احادیث صحیح را از روایت های جعلی و نادرست تمییز دهند و به منابع معتبر علمی تبدیل کنند.
لغت نامه دهخدا
تصویری از واقفی
تصویر واقفی
ایستنده بنگرید به واقفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واقعی
تصویر واقعی
راستینه راستکی منسوب به واقع حقیقی محقق راست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واحدی
تصویر واحدی
تکی یگانگی منسوب به واحد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واقعی
تصویر واقعی
((قِ))
حقیقی، راست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واقفی
تصویر واقفی
((ق))
وقوف، آگاهی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واقعی
تصویر واقعی
راستین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از واقعی
تصویر واقعی
حقيقيٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از واقعی
تصویر واقعی
Actual, Factual, Real, Veritable
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از واقعی
تصویر واقعی
réel, factuel, véritable
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از واقعی
تصویر واقعی
実際の , 本物の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
واقعاً
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از واقعی
تصویر واقعی
حقیقی , حقیقتی , حقیقی , حقیقی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از واقعی
تصویر واقعی
ที่แท้จริง , จริง , จริง , แท้จริง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از واقعی
تصویر واقعی
nyata, faktual, sebenarnya
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از واقعی
تصویر واقعی
ממשי , עובדתית , אמיתי , אמיתי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از واقعی
تصویر واقعی
실제의 , 사실의 , 진정한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از واقعی
تصویر واقعی
实际的 , 事实的 , 真实的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از واقعی
تصویر واقعی
halisi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از واقعی
تصویر واقعی
gerçek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از واقعی
تصویر واقعی
প্রকৃত , বাস্তবিক , বাস্তব , প্রকৃত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از واقعی
تصویر واقعی
reale, fattuale, veritiero
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از واقعی
تصویر واقعی
tatsächlich, faktisch, real, wahrhaftig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از واقعی
تصویر واقعی
daadwerkelijk, feitelijk, echt, waar
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از واقعی
تصویر واقعی
фактичний , реальний , справжній
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از واقعی
تصویر واقعی
фактический , реальный , подлинный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از واقعی
تصویر واقعی
rzeczywisty, faktyczny, prawdziwy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از واقعی
تصویر واقعی
actual, fáctico, real, verídico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از واقعی
تصویر واقعی
real, factual, verídico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از واقعی
تصویر واقعی
वास्तविक , असली , वास्तविक
دیکشنری فارسی به هندی