- وافی (پسرانه)
- به اندازه لازم و مورد نیاز، کافی، وفا کننده
معنی وافی - جستجوی لغت در جدول جو
- وافی
- به اندازۀ کافی، وفا کننده به عهد، به سر برندۀ پیمان، کسی که به عهد و پیمان خود وفا می کند، تمام و کامل
- وافی
- نگهبان، راست، باوفا، وفا کننده به عهد
- وافی ((فِ))
- تمام، کامل، وفا کننده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پوشیده و پنهان
تمام و کمال گردیدن
پرهای کوچک بال پرنده
جمع واژۀ قافیه، پشت گردن، پس گردن، آخر چیزی، در علوم ادبی یک مصوت یا رشته ای از چند صامت و مصوت که در آخرین کلمۀ ابیات یک قطعه شعر یا در آخرین کلمۀ مصراع های یک بیت تکرار شود، ولی این تکرار، تکرار یک کلمه با معنی واحد نباشد مانند «ﺴﺖ» و یا « ر»، پساوند، سرواده، در بیت اخیر کلمۀ «دارد» ردیف است
جمع واژۀ عافیت، تندرستی، صحت، سلامت، زهد، پرهیزکاری
جمع صافیه، واگذاری ها چون زمین یا ده واگذاری، بر گرفته ها بر گزدیده پیامبر از پروه (غنیمت)، بی مانده برها (بلا وارث) جمع صافیه آن قسمت از غنایم که به پیغمبر و امام میرسید و از دیگر غنایم که میان غنایم غازیان تقسیم می شد ممتاز بود، املاک خالصه
شغل و عمل طواف
جمع قافیه، پساوند ها
در تازی نیامده گوالبافی ریسمانتابی پاتاوه فروشی عمل و شغل لواف
بسنده، بس
پالایه
استاندار
خشن و تند خوی، ستمگر، جفا کننده
برهنه پای
پیماندارتر باوفاتر وفادارتر
پنهان و پوشیده
شفا دهنده، بهبود بخش
بی غش، پاکیزه، بی درد، خالص
نفی کننده، رد کننده، دور کننده
قرض دار، وامدار، عاجز و درمانده
جفا کننده، جفاپیشه، بدخو، خشن، تندخو
درست، راست، قانع کننده، شفابخش، صحّت بخش
شنونده، درک کننده، حفظ کننده، قیّم و حافظ
کسی که بی کفش راه می رود، پابرهنه، برهنه پای
آنکه یا آنچه شخص را از کسی یا چیزی بی نیاز می سازد، بی نیاز کننده، بسنده، لایق، کارآمد
سرزمین، فضا، جایگاه، گشادگی میان دو کوه، دره، رودخانه
وادی خاموشان: کنایه از گورستان،برای مثال عاقبت منزل ما وادی خاموشان است / حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز (حافظ - ۵۳۲)
وادی خاموشان: کنایه از گورستان،