جدول جو
جدول جو

معنی واصله - جستجوی لغت در جدول جو

واصله
(صِ لَ / لِ)

- اسباب واصله (اصطلاح پزشکی قدیم) ، سببی که به میانجی آن سبب حالتی نو پدید گردد، چنانکه امتلا، چه امتلا از اسباب سابقه است و چون به سبب آن رگها پر شود از اسباب واصله است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
، زنی که موی خویش را به موئی غیر از موی خود، پیوند میدهد. (از اقرب الموارد) ، زن که گیسوی عاریت سازد. (از یادداشت مؤلف) ، موی زنان را پیوندکننده. (منتهی الارب) (آنندراج). زنی که از موی دیگری موی زنان را پیوند کند و موی عاریه برای آنها سازد. (ناظم الاطباء) ، زن زانیه و از اعلام است. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
واصله
(صِ لَ)
تأنیث واصل. رجوع به واصل شود
لغت نامه دهخدا
واصله
مونث واصل رسیده پیوندیده مونث واصل رسیده: (اطلاعات واصله) (اخبار واصله) بسبب (اسباب) واصله. بسببی که بمیانجی آن سبب حالتی نو پدید گردد چنانکه امتلا چه امتلا از اسباب سابقه است چون بسبب آن رگها پر شود از اسباب واصله است
تصویری از واصله
تصویر واصله
فرهنگ لغت هوشیار
واصله
دریافتی، رسیده
تصویری از واصله
تصویر واصله
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از والله
تصویر والله
کلمۀ سوگند، قسم به خدا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاصله
تصویر فاصله
میزان دوری دو یا چند چیز یا چند نفر از هم، مسافت، زمان میان دو رویداد مثلاً در فاصلۀ این سال ها فرانسۀ خود را تکمیل کرد، کنایه از جدایی، دوری، در موسیقی اختلاف زیروبمی دو نت نسبت به یکدیگر
فاصله دادن: میان دو چیز جدایی انداختن و آن ها را از یکدیگر دور کردن
فاصله گرفتن: بین خود و کسی یا چیزی فاصله ایجاد کردن، کنایه از اجتناب کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حاصله
تصویر حاصله
حاصل، نتیجه، محصول کشاورزی، به دست آمده، خلاصه، القصه
فرهنگ فارسی عمید
(مَ صِ لَ)
موصلیان. مردم موصل. متوطنین شهر موصل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
وصال. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (المصادر زوزنی). با کسی پیوستن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). و رجوع به وصال شود، کاری پیوسته کردن. (المصادر زوزنی). پیوسته داشتن، دوستی بی آمیغ و بی غرض کردن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از واصبه
تصویر واصبه
بیابان دور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مواصله
تصویر مواصله
مواصلت در فارسی: دوستی ناب، پیوند پیوند زناشویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاصله
تصویر حاصله
توزه مونث حاصل: منافع حاصله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاصله
تصویر فاصله
گشادگی، دوری، فاصله دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از والله
تصویر والله
سوگند بخدا، بخدا قسم
فرهنگ لغت هوشیار
بنگرید به معتزله گوشه گیران خرد گرایان پیروان ابو حذیفه واصل بن عطا کسی که برای نخستین بار پیرامون نافرمانی (فسق) سخن گفت و آن را گامه میانین بیدینی (کفر) و باور داشت (ایمان) دانست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاصله
تصویر فاصله
((ص لَ یا لِ))
مؤنث فاصل، مسافت میان دو چیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از والله
تصویر والله
((وَ لْ لا))
سوگند به خدا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از والله
تصویر والله
به خدا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فاصله
تصویر فاصله
بازه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فاصله
تصویر فاصله
Distance
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فاصله
تصویر فاصله
distance
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فاصله
تصویر فاصله
расстояние
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فاصله
تصویر فاصله
Entfernung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فاصله
تصویر فاصله
odległość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فاصله
تصویر فاصله
відстань
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فاصله
تصویر فاصله
distancia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فاصله
تصویر فاصله
distância
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فاصله
تصویر فاصله
distanza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فاصله
تصویر فاصله
afstand
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فاصله
تصویر فاصله
दूरी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از فاصله
تصویر فاصله
jarak
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فاصله
تصویر فاصله
거리
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از فاصله
تصویر فاصله
מרחק
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از فاصله
تصویر فاصله
距离
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از فاصله
تصویر فاصله
距離
دیکشنری فارسی به ژاپنی