جدول جو
جدول جو

معنی واشحی - جستجوی لغت در جدول جو

واشحی
(شِحی ی)
منسوب به واشح. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
واشحی
(شِ حی ی)
ابوایوب سلیمان بن حرب الواشحی مکنی به ابوایوب که از محدثان بوده است و از شعبه بن حجاج و حمادبن مبارک بن فضاله روایت دارد و بخاری و ابوخلیفه جمحی و ابوحاتم و ابوزوعه الرازیان و جز آنها از وی روایت کرده اند. وی به سال 140 هجری قمری متولد شد و در 244 هجری قمری وفات یافت و از ثقات بود. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از واشی
تصویر واشی
سخن چین، نمام
فرهنگ فارسی عمید
(اَ حا)
زن غضبناک. (ناظم الاطباء). در منتهی الارب و اقرب الموارد نیست
لغت نامه دهخدا
نعت فاعلی از وشی، (اقرب الموارد)، سخن چین، (ناظم الاطباء)، نمّام:
تا بود صبح واشی و نمام
تا بود باد ساعی و غماز،
مسعودسعد،
، دروغگو، (غیاث اللغات) (آنندراج)، بسیارفرزند، (از اقرب الموارد)، مرد بسیارفرزند، ستور بسیاربچه، (آنندراج) (ناظم الاطباء)، بافنده، (از اقرب الموارد)، بافندۀجامه، (آنندراج) (ناظم الاطباء)، سکه زن، (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، کاوندۀ کان جهت زر، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، نگارین کننده جامه، (ناظم الاطباء)، صورت دیگر واشی در عربی واش است و جمع آن واشون و وشاه است
لغت نامه دهخدا
پسوند مکان چنانکه در اسپی واشی، تنگ واشی، روواشی، (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
ناحیه ای است در بطن ازد. (از لباب الانساب) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از واشی
تصویر واشی
سخن چین، نمام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واشی
تصویر واشی
سخن چین، نمام
فرهنگ فارسی معین
تنگه و نقاشی کنده کاری شده بر سنگ در منطقه ی فیروزکوه، مربوط
فرهنگ گویش مازندرانی