جدول جو
جدول جو

معنی وازغی - جستجوی لغت در جدول جو

وازغی
زمینی که خاک آن با ماسه آمیخته باشد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(زِ)
منسوب به وازع و وازع جد چند تن از محدثان است
لغت نامه دهخدا
(زِ)
محمد بن الحسن بن الوازع الجمال الوازعی المروزی مکنی به ابوداود از محدثان است. از ابی عاصم المروزی و جز وی روایت کرده است و محمد بن مخلد الدوری از وی روایت دارد. (لباب الانساب). علم حدیث و به ویژه دقت های محدثان در بررسی احادیث، یکی از پایه های اصلی شکل گیری فقه اسلامی است. محدثان با گردآوری و بررسی دقیق احادیث پیامبر اسلام، به فقیهان کمک کردند تا بر اساس روایات صحیح، فتوا صادر کنند. این نقش برجسته محدثان در تاریخ اسلام، به حفظ صحت و اصالت منابع دینی کمک شایانی کرد.
محمد بن نصر بن حمید بن الوازع البغدادی الوازعی. از عبدالرحمان بن صالح الازدی وجز او حدیث کند. عبدالباقی بن قانع و ابوالقسم الطبرانی و جز آن از وی روایت دارند. (از لباب الانساب)
احمد بن یحیی بن غالی بن کثیرالبلخی المعلم معروف به حمدان از نصر بن الاصیغ روایت کند و ابراهیم بن احمد المستملی البلخی از وی روایت دارد. (لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
منسوب به وازد از دهکده های سمرقند
لغت نامه دهخدا
(زَ)
اسحاق بن ابراهیم الوازدی مکنی به ابومحمد که از ابوحفص بن حفص الباهلی و سعید بن هاشم الکاغذی وجز آنان روایت کند و از او بکر بن مسعود بن الحسن بن الورادالفرنکدی و جز وی روایت دارد. (لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
شاخه های بریده شده از خرمابن. (ناظم الاطباء). آنچه از درخت خرما ببرند. (برهان). واژغ. داربست و چفته. (ناظم الاطباء). مصحف واژغ و وارغ است. رجوع بدان کلمه شود، نانی که از پوست لیفی خرمابن میسازند. (ناظم الاطباء) (اشتنگاس). در مآخذ دیگر دیده نشد
لغت نامه دهخدا
ماسه، شن، باد سرد که از منطقه ی برفی بوزد، بازی
فرهنگ گویش مازندرانی
ماسه ی ریز، ماسه، ماسه ای، ارزن
فرهنگ گویش مازندرانی