- وارث
- ریگمند
معنی وارث - جستجوی لغت در جدول جو
- وارث
- کسی که از دیگری چیزی به ارث می برد، ارث برنده، میراث بر، از نام های خداوند
- وارث
- ارث بر، میراث گیرنده، جمع آن ورثه است
- وارث ((رِ))
- ارث برنده
- وارث
- Inheritor
- وارث
- herdeiro
- وارث
- heredero
- وارث
- spadkobierca
- وارث
- наследник
- وارث
- спадкоємець
- وارث
- erfgenaam
- وارث
- héritier
- وارث
- उत्तराधिकारी
- وارث
- উত্তরাধিকারী
- وارث
- mrithi
- وارث
- ahli waris
- وارث
- ทายาท
- وارث
- وارثٌ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
همریگی
از یکدیگر میزان میراث گرفتن
آنچه سبب غم و اندوه سخت شود
از یکدیگر ارث بردن، به هم ارث دادن
جمع کارث و کارثه مسببات اندوه سخت: چه ما همه عرضه آسیب آفات و پایمال انواع صدمات اوییم و نفوس ما منزل حوادث و محل کوارث او
بازماندگان