جدول جو
جدول جو

معنی وارتا - جستجوی لغت در جدول جو

وارتا
نهری است در لهستان از سلسله جبال کارپات سرچشمه میگیرد و به طرف شمال جریان می یابد، از ایالت براندبورگ عبور می کند و در پایین فرانکفورت به رود ادرا می پیوندد و قسمت عمده آن برای کشتیرانی مناسب است و آن را 718 هزار گز طول باشد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ورتا
تصویر ورتا
(دخترانه)
گل، هم ریشه با ورد عربی است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از یارتا
تصویر یارتا
(پسرانه)
همتای یار، همچون یار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارتا
تصویر ارتا
(دخترانه و پسرانه)
راستی، درستی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وارتان
تصویر وارتان
(پسرانه)
نام پسر بلاش اول پادشاه اشکانی
فرهنگ نامهای ایرانی
(اَ)
بلغت زندو پازند بوم و زمین را گویند. (برهان قاطع). ارض
لغت نامه دهخدا
(بَ)
الیزه. لقب الیزه از مورخان ارمنستان است. وارتابد به معنی فاضل یا چنانکه امروز گویند دکتر است. مولد وارتابد معلوم نیست همینقدر میدانند که در جوانی در جزو سپاهیان وارتان مامی گونی بوده و وقایع جنگ او را یادداشت کرده و بعد در ’تاریخ وارتانیان’ گنجانده این جنگها با ایرانیان بوده است زیرا یزدگرد دوم میخواست ارمنستان به مذهب زرتشتی باقی بماند. معلوم است که نوشته های او هم اطلاعاتی راجع به تاریخ آن زمان ایران میدهد. (تاریخ ایران باستان ج 1 ص 98)
لغت نامه دهخدا
یکی از جاثلیقان (کاتولیک های) ارمنی که دوقوزخاتون زوجه هلاکوخان وی را به مشیری خویش برگزیده بود، هلاکوخان بر اثر نفوذ زوجه و امرای خود به تقویت عیسویان ایران که در آذربایجان بودند پرداخت، دوقوزخان و هلاکو به انتخاب وارتان به مشیری خود و دلجویی از عیسویان در نظر ارامنه نجات دهنده شناخته شدند زیرا آنان از استیلای مسلمین هیچگاه دل خوش نداشتند، (از تاریخ مغول ج 1 ص 198)
لغت نامه دهخدا
بردان، پسر بلاش اول پادشاه اشکانی که در قرن اول میلادی میزیسته است وی هنگامی که پیش پدرش بلاش و رومیان مذاکرات دوستانه ای جریان داشت بر ضد پدر قیام کرد و موجب شد که بلاش به سازش موقتی با رومیان تن در دهد، رومیان با آنکه از این جنگ خانگی اطلاع داشتند بر اثر شکستهایی که سابقاً از پارتها دیده بودند شرایط مذاکره را پذیرفتند، جنگ بلاش با وارتان سه سال طول کشید (از 55 تا 58 میلادی)، کیفیات آن درست روشن نیست اینقدر هست که وارتان کشته شد، از این شاهزاده سکه هایی هم به دست آمده است که مربوط به سنوات 55 تا 58 میلادی میباشد، (از تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2434)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان ملکاری بخش سردشت شهرستان مهاباد واقع در هشت هزارگزی شمال غربی سردشت و هزار و پانصد گزی شمال راه ارابه رو بیوران به سردشت، ناحیه ای است کوهستانی و جنگلی با آب و هوای معتدل و سالم و دارای 115 تن سکنه، آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و توتون و مازوج و کتیرا و شغل اهالی آن گله داری است، صنایع دستی اهالی گلیم بافی و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
نام سلسله ای از امرای مام گونی ارمنستان وشمال قفقاز که الیزه وارتابد مورخ ارمنی وقایع پادشاهی آنان را به رشتۀ تحریر درآورده است، (تاریخ ایران باستان ج 1 ص 98)، رجوع به وارتان و وارتابد شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
به لغت ژند و پاژند گل را گویند و به عربی ورد خوانند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نام خلیجی است از بحرالیونان و نیز قسمتی از حدود شمالیۀ یونان، بین 39 درجه عرض شمالی و 21 درجۀ طول شرقی و طول آن از شمال غربی بجنوب شرقی 25 میل و عرض آن از 4 تا 10 میل است. (ضمیمۀ معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
یکی از نواحی طبرستان مستقرّ ابوخزیمه. (سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 165)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
ارته. در اوستا و پارسی باستان بمعنی مقدس است مانند اردا چنانکه در ارتخشثره (اردشیر) بمعنی شهریاری مقدس و ارته وهیشته (اردیبهشت) بمعنی بهترین مقدس و نیز پیش از نام بعض ایرانیان قدیم می آمده است چنانکه ارتبان (اردوان)
لغت نامه دهخدا
وارنه، بندری است در بلغارستان در کنار دریای سیاه دارای 77800 تن سکنه درسال 1444 میلادی لهستانیها و مجارستانیها در آنجا از عثمانیها شکست خوردند، در این شهر سلطان مرادخان ثانی به سال 847 هجری قمری مسیحیان را شکست سخت داد، این بندر پس از جنگ جهانی دوم به نام استالین خوانده شد
نام روستایی در گیلان، (از جغرافیای سیاسی ایران کیهان ص 263)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان ایوۀ بخش ایذۀ شهرستان اهواز، 48هزارگزی باختری ایذه، کوهستانی، گرمسیر، سکنۀ آن 90 تن، زبان آنان فارسی بختیاری، آب از چشمه، محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت، راه مالرو است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
شهرهای کوهستانی سودان فرانسوی بین ’سنگال’ و صحرا، سکنه 300000 تن، حاکم نشین ’نیورو’
لغت نامه دهخدا
طنبور و رباب چهار تار را گویند، (برهان)، کنایه از چهار عنصر و عالم و دنیا هم هست به اعتبار چهار رکن، (برهان) (آنندراج)، چارگوهر، (آنندراج)، چارلا و رجوع به چار تار و چار تاره شود
لغت نامه دهخدا
از مامی گونیان ارمنستان است الیزه وارتابد مورخ ارمنی در شمار سپاهیان وی بوده است و وقایع جنگهای او را با ایرانیان یادداشت کرده و در کتابی به نام ’تاریخ وارتانیان’گنجانده است، (از تاریخ ایران باستان ج 1 ص 198)
لغت نامه دهخدا
(فَوْ وا رَ)
دو رسته است میان دو استخوان گرداگرد بر تا کرانۀ سرین. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تارتا
تصویر تارتا
یکبار گاهی کرتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چارتا
تصویر چارتا
چهار عنصر آب باد خاک آتش، دنیا باعتبار چهار رکن، چارتا چار تاره
فرهنگ لغت هوشیار
به پشت خوابیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پاک
فرهنگ گویش مازندرانی
چشمه ای در منطقه ی گرگان
فرهنگ گویش مازندرانی