جدول جو
جدول جو

معنی واخواه - جستجوی لغت در جدول جو

واخواه
کسی که واخواست می کند، معترض
تصویری از واخواه
تصویر واخواه
فرهنگ فارسی عمید
واخواه
(رَ خوا / خا)
معترض. (از واژه های نو فرهنگستان). کسی که واخواست میکند. در برابر واخوانده. رجوع به واخواست و واخواستن و واخوانده شود
لغت نامه دهخدا
واخواه
معترض
تصویری از واخواه
تصویر واخواه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از واخواهی
تصویر واخواهی
اعتراض نسبت به حکمی که در مورد فرد غایب در دادرسی صادر شده، اعتراض نسبت به حکم غیابی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هواخواه
تصویر هواخواه
مشتاق، آرزومند، برای مثال هوا خواه توام جانا و می دانم که می دانی / که هم نادیده می بینی و هم ننوشته می خوانی (حافظ - ۹۴۶)، حامی، طرف دار، کسی که از دیگری طرف داری بکند، یار، دوست
فرهنگ فارسی عمید
(خوا / خا)
عمل واخواست. (واژه های نو فرهنگستان). اعتراض. (فرهنگ رازی). رجوع به واخواست و واخواستن شود
لغت نامه دهخدا
(وْ)
یار و دوست و محب. (برهان). هوادار. طرفدار. جانب دار. موافق. (از یادداشتهای بخط مؤلف) :
آن خریدار سخندان و سخن
وآن هواخواه هنرمند و هنر.
فرخی.
پادشا باش و رخ از شادی مانندۀ گل
رخ بدخواه هواخواه تو مانندۀکاه.
فرخی.
بنده وفادار و هواخواه توست
بنده هواخواه و وفادار، دار.
منوچهری.
چوهم دل بود او را، هم درم بود
هوادار و هواخواهش نه کم بود.
فخرالدین اسعد.
دل اختر از جان هواخواه توست
زبان زمانه ثناخواه توست.
اسدی.
هرکه زبان او خوشتر هواخواه اوبیشتر. (قابوسنامه).
تا بود قضا، بود وفادار یمینش
تا هست قدر، هست هواخواه شمالش.
ناصرخسرو.
در کهن انصاف نوان کم بود
پیر هواخواه جوان کم بود.
نظامی.
دلیران ارمن هواخواه او
کمربسته بر رسم و بر راه او.
نظامی.
دو بهره جهان را در آن شهر یافت
هواخواه خود را یکی بهر یافت.
نظامی.
چو دیدند کاوصاف و خلقش نکوست
به طبعش هواخواه گشتند و دوست.
سعدی.
بازآی ساقیا که هواخواه خدمتم
مشتاق بندگی و دعاگوی دولتم.
حافظ.
من کز وطن سفر نگزیدم به عمر خویش
در عشق دیدن تو هواخواه غربتم.
حافظ.
هواخواه توام جانا و میدانم که میدانی
که هم نادیده می بینی و هم ننوشته میخوانی.
حافظ
لغت نامه دهخدا
تصویری از هواخواه
تصویر هواخواه
محب و دوست و طرفدار، هوادار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واخواهی
تصویر واخواهی
((خا))
بازخواست، اعتراض
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هواخواه
تصویر هواخواه
((~. خا))
مشتاق، آرزومند، حامی، طرفدار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هواخواه
تصویر هواخواه
طرفدار
فرهنگ واژه فارسی سره
اعتراض، پرخاش، رد، نکول
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آرزومند، پابند، سینه چاک، محب، مشتاق، پیرو، تابع، حامی، طرفدار، مرید، هوادار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از هواخواهی
تصویر هواخواهی
القوّة الجوّيّة
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از هواخواهی
تصویر هواخواهی
Capriciousness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از هواخواهی
تصویر هواخواهی
caprice
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از هواخواهی
تصویر هواخواهی
capricho
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از هواخواهی
تصویر هواخواهی
변덕
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از هواخواهی
تصویر هواخواهی
بد مزاجی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از هواخواهی
تصویر هواخواهی
อารมณ์แปรปรวน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از هواخواهی
تصویر هواخواهی
kekasaran
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از هواخواهی
تصویر هواخواهی
גחמה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از هواخواهی
تصویر هواخواهی
気まぐれ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از هواخواهی
تصویر هواخواهی
反复无常
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از هواخواهی
تصویر هواخواهی
hasira
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از هواخواهی
تصویر هواخواهی
পাগলামি
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از هواخواهی
تصویر هواخواهی
capricho
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از هواخواهی
تصویر هواخواهی
मनमानी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از هواخواهی
تصویر هواخواهی
capriccio
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از هواخواهی
تصویر هواخواهی
Launenhaftigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از هواخواهی
تصویر هواخواهی
grilligheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از هواخواهی
تصویر هواخواهی
капризність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از هواخواهی
تصویر هواخواهی
kapryśność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از هواخواهی
تصویر هواخواهی
капризность
دیکشنری فارسی به روسی