جدول جو
جدول جو

معنی واجفه - جستجوی لغت در جدول جو

واجفه
(جِ فَ)
مؤنث واجف. طپنده. لرزنده، ترسنده. رجوع به واجف شود
لغت نامه دهخدا
واجفه
تپان ناآرام
تصویری از واجفه
تصویر واجفه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(جُ دَ / دِ)
جدا. مشخص. علیحده. واجدا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قِ فَ)
فرقه ای از شیعیان علوی که حضرت موسی بن جعفر را امام شناختند و امامت عبدالله افطح راانکار کردند. این فرقه مشتمل بود بر بزرگان اصحاب امام ششم و علما و متکلمان شیعه مثل ابوجعفر مؤمن الطاق و ابان بن تغلب و هشام بن سالم. بعد از رحلت حضرت موسی بن جعفر ملقب به کاظم که امام هفتم شیعیان امامی محسوب است باز مابین پیروان آن حضرت اختلاف بروز کردو پنج فرقه از ایشان بیرون آمد که مشهورترین آنها فرقه ای است که رحلت امام هفتم را انکار کردند و آن حضرت را قائم و مهدی دانسته امامت را به آن حضرت ختم کردند و گفتند که امام هفتم زنده است و تا دنیا را ازعدل پر ننماید رحلت نخواهد کرد این فرقه را واقفه می گویند. (از خاندان نوبختی عباس اقبال ص 52 و 53)
لغت نامه دهخدا
(فِهْ)
خادم کلیسا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). در حدیث است: لایغیر وافه عن وفهیته و لاقسیس عن قسیسیته. (از منتهی الارب). نگهبان خانه نصاری که در آن صلیب است به لغت اهل جزیره و ابن اعرابی گفته است: همان واهف است ومثل اینکه دو لغت باشند. (المعرب جوالیقی ص 345)
لغت نامه دهخدا
(جِ)
بی آرام. طپان. (آنندراج). مضطرب: قلب واجف، یعنی دل مضطرب. (از اقرب الموارد). دل باتپش هراسان، مضطرب. (ناظم الاطباء). وجّاف. (المنجد). طپنده. لرزنده. و رجوع به وجف شود
لغت نامه دهخدا
(جِ فَ)
نفخۀ اولین که برای قیام قیامت اسرافیل بدمد و نفخۀ ثانیه رادفه است. (منتهی الارب) (آنندراج). دمیدن صور بار اول. (اقرب الموارد). نفخه نخستین، لرزنده. (اقرب الموارد) (ترجمان عادل) : یوم ترجف الراجفه، روزی که بزلزله درآید بزلزله درآینده. (قرآن 6/79)
لغت نامه دهخدا
(جِ لَ)
مؤنث واجل. رجوع به واجل شود
لغت نامه دهخدا
(جِ دَ)
تأنیث واجد. رجوع به واجد شود، خشمگین. (مهذب الاسماء). در اقرب الموارد نیز وجد علیه به معنی غضب آمده است
لغت نامه دهخدا
(جِ بَ)
مؤنث واجب. رجوع به واجب شود
لغت نامه دهخدا
(قِ فَ)
هر کسی که برخلاف جمهور در یکی از مسائل امامت درقبول رأی اکثریت توقف میکرده مثلاً جماعتی از معتزله مثل ابوعلی جبائی و پسرش ابوهاشم را که نه علی بن ابی طالب را بر سایر صحابه و نه سایر صحابه را بر او افضل می دانستند واقفی می خواندند. (فصول سید مرتضی)
مؤنث واقف. رجوع به واقف شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از واجف
تصویر واجف
تپان ناآرام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وافه
تصویر وافه
داور، پیشیار در نیایشگاه ترسایی
فرهنگ لغت هوشیار
واجبه در فارسی مونث واجب: پتیمار بایا بایسته مونث واجب:جمع واجبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واجده
تصویر واجده
جدا، مشخص، علیحده
فرهنگ لغت هوشیار
مونث واقف و ایستنده گروهی که نه علی بن ابی طالب علیه السلام را برتر از یاران دیگر پیامبر صلی الله علیه و آله می دانستند و نه هیچیک ازیاران پیامبر صلی الله علیه و آله را برتر از علی علیه السلام مونث واقف جمع (عرقی) واقفات، کسانی که بر خلاف جمهور در یکی از مسایل امامت در قبول رای اکثریت توقف میکردند: مثلا جماعتی از معتزله مثل ابو علی جبائی و پسر را ابو هاشم را که نه علی بن ابی طالب را بر دیگر صحابه و نه صحابه دیگر را بر او افضل میدانستند از زمره واقفه خوانده اند منسوب بدان واقفی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راجفه
تصویر راجفه
بانگ خیز در رستخیز
فرهنگ لغت هوشیار
پود پارچه
فرهنگ گویش مازندرانی