جدول جو
جدول جو

معنی واتلینگ - جستجوی لغت در جدول جو

واتلینگ
نخستین جزیره از جزایر باهاما (نزدیک سواحل فلوریدا که اسپانیائیها (کریستف کلمب و همراهان) در بامداد روز جمعه 12 اکتوبر 1492 به آن برخوردند. کلمب آنجا را سن سالوادر (یعنی نجات دهنده مقدس) نامید. (از هرمزدنامه ص 191)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وازلین
تصویر وازلین
مادۀ روغنی بی بو، بی رنگ و غیرسمّی که از نفت استخراج می شود و در تهیۀ مواد آرایشی و دارویی کاربرد دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واترنگ
تصویر واترنگ
بالنگ، میوه ای از خانوادۀ مرکبات با طعم شیرین و پوست زبر و ضخیم و زرد رنگ برای تهیه مربا، ترنج، اترج، بادرنج، بادرنگ، بادارنگ، وادارنگ، وارنگ، باتس، باتو
فرهنگ فارسی عمید
(اِ زِ)
نامی. بلندآوازه.
لغت نامه دهخدا
(زِ)
وازلین یا پترولئین یا چربی معدنی از تصفیۀ روغن های سنگین نفت امریکا که باقیماندۀ تقطیر در 360 درجه گرما میباشد به دست می آید و اغلب برای غلیظ کردن آن با کمی پارافین مخلوطش می کنند. وازلین جسمی است سفیدرنگ به غلظت پیه خوک. در بازارها وازلین های زرد یا قهوه ای رنگ نیز یافته میشود که به کار داروسازی نمیخورد. نور از آن عبور نمی کند و اندکی فلواورسانس دارد بخصوص اگر آن را ذوب کنند بی بو و بی مزه است ولی اغلب هنگامی که آن را گرم می کنند بوی کمی از آن استشمام میشوداگر مقدار کمی از آن را با میله ای بردارند بصورت رشته ای کشیده میشود. وزن مخصوص آن در 20 درجه حرارت 0/830 تا 0/900 است و در 38 تا 42 درجه ذوب میگردد. بین 360 و 445 زینه تقطیر و تبدیل به هیدروکربورهای جامد و مایع و بخار میشود در آب و الکل اتیلیک و گلیسرین غیرمحلول است در مخلوطی از یک قسمت اتر یا کلروفرم و نیم قسمت بنزین با سولفوردوکربن حل میشود. (از کارآموزی داروسازی ص 150 و 151 تألیف دکتر جنیدی)
لغت نامه دهخدا
(وَتْ تین)
نام سورۀ 95از سوره های قرآن مشتمل بر هشت آیه است و در مکه نازل شده و با این آیت آغاز میشود: والتین و الزیتون
لغت نامه دهخدا
(تِ لِ)
کسی که ناتلنگی و نارفاقتی میکند:
نیست یکذره رحم در دل تو
میکشی ناتلنگ و می آئی.
حسن بیک تهرانی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
همان بادرنگ باشد. در فصل 27 بندهش (پارۀ 23) آمده است: میوه های ماتکور (عمده) سی گونه است، ده سرتک (گونه) میوه است که اندرون و بیرون شاید خوردن چون انجیر، سیب، واترنگ و... واترنگ همان ترنج می باشد و اترج معرب آن است. در نامۀ ’خسرو کواتان وریتک’ در فقرۀ 45 به واترنگ و خارواترنگ (یعنی بادرنگ خاردار) برمیخوریم: ’خارواترنگ که اپاک پوست خورنت’. گزارندۀ پهلوی اوستا (مفسر اوستا) در روزگار ساسانیان در تفسیر پارۀ 28 گوید: ’خوردنی ترین میوۀ روی زمین چون خرما و خوشبوی ترین آنها چون به و واترنگ’. در اشعار امیر پازواری که به لهجۀ مازندرانی است وارنگ جار (= باذرنگزار) به کار رفته است. در افغانستان بارنگ گویند و بالنگ هم که دربسیاری از لهجه های ایران رایج است همین کلمه است.
تا چو بالنگ مربا نشوی ای نارنج
ترش و تلخ تو شیرین نشود، رنجه مشو.
ابواسحاق.
این میوه در نزد یونانیان مدیکن ملن یعنی سیب مادی (= ایرانی) و بعداًدر نزد رومیان در لاتین ’سیتروس مدیکا’ نامیده شده یعنی بادرنگ مادی (= ایرانی). در شرح اسماء العقار تألیف ابوعمران موسی بن عبیدالله اسرائیلی می نویسد: ’اترج هو التفاح المائی’. که شک نیست مؤلف ’تفاح الماهی’ گفته و بعد به دست نساخ تفاح المائی شده است. در تحفۀ حکیم مؤمن آمده: بالنگ به فارسی اترج است. (از هرمزدنامۀ پورداود صص 71- 80)
لغت نامه دهخدا
جزیره کوچکی است بطول ده هزارگز و حداکثر عرض 1600 گز بمساحت 14 هزارگز مربع در ساحل شمالی ایرلند، (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
جمع واژۀ قاتل، در حالت نصبی وجری. قاتلان. کشندگان. آدم کشان. رجوع به قاتل شود
لغت نامه دهخدا
(اِ گِ)
قصبه ای است بر ساحل نهر ((آلپ)) بفاصله 7هزارگز از کارلسروهه، دارای 5300 سکنه
لغت نامه دهخدا
چربی معدنی از تصفیه روغنهای سنگین، جسمی است سفید رنگ بغلظت پیه خوک، و در ترکیب داروها و روغنهای طبی بکار میرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واترنگ
تصویر واترنگ
با درنگ بالنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناتلنگ
تصویر ناتلنگ
بدعهدی بی وفایی نارفاقتی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع قاتل، کشندگان جمع قاتل در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) کشندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وازلین
تصویر وازلین
((زِ))
نوعی روغن که از آن برای تهیه بعضی داروها، پمادها و لوازم آرایشی استفاده می کنند
فرهنگ فارسی معین
تنبل، کون گشاد
فرهنگ گویش مازندرانی
به افراد بد قیافه ای گویند که بیش از حد مقید به بزک کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
عزیز کرده
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در کجور
فرهنگ گویش مازندرانی
والنگ
فرهنگ گویش مازندرانی