جدول جو
جدول جو

معنی وابمنس - جستجوی لغت در جدول جو

وابمنس
وامانده
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تعداد الکترون های یک اتم یا بنیان که می توانند در واکنش های شیمیایی شرکت کنند، ظرفیت
فرهنگ فارسی عمید
منسوب به وابکنه قریه ای در سه فرسنگی بخارا. (انساب سمعانی ص 575)
لغت نامه دهخدا
ابوعبدالله محمد بن نصر بن الیاس وابکنی از اهل بخارا. از سفین بن عبدالحکیم و احمد بن نصیر و احمد بن لیث بن ناصح و اسباط ابن یسع و ابوعبدالله بن ابوحفص و یعقوب بن غرمولی روایت کند و ابوبکر محمد بن داود بن عصام بن سلام بخاری از وی روایت دارد. (انساب سمعانی ص 575)
ابوحامد بن احمد بن محمود بن جنب بن موسی بن سهل صرام وابکنی، وی از ابوعبدالله ابن ابی حفص کبیر روایت کند. (انساب سمعانی ص 575)
لغت نامه دهخدا
نام قریه ای است به سه فرسنگی بخارا. و نسبت بدان وابکنوی و وابکنی است
لغت نامه دهخدا
(مُ نِ)
الاب هانری. احد علماء المشرقیات البلجیکی. المرسل الیسوعی نزیل بیروت و مصر و کان استاذاً للاسفار القدیمه فی کلیه رومیه. وله: الالفاظ الفرنسیه المشتقه من العربیه: تسریح الابصار فیما یحتوی لبنان من الاثار، الرحلهالسوریه فی امیرکا المتوسطه و الجنوبیه، فرائداللغه. المذاکرات الجغرافیه فی الاقطار السوریه. (معجم المطبوعات ج 2)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
در اصطلاح بنایان، محل تقاطع دو دیوار
لغت نامه دهخدا
(لِ)
امپراطور رمانی، برادر والنتینین اول. در حدود سالهای 328 میلادی در پانونی متولد شد. از سال 346 تا 378 میلادی سلطنت کرد
لغت نامه دهخدا
(اَ مِنِ)
منشی اسکندر مقدونی که در لشکر به هند همراه وی بود. (از ایران باستان پیرنیا ج 2 ص 1082)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
احد. یکی. گویند ما فی الدار وابن (ای احد) ، کسی نیست در سرای. در خانه کسی نیست. وکذا ما فی الدار وابر. (تاج العروس) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در مقام نبودن کسی در جایی ذکر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از وابند
تصویر وابند
((بَ))
محل تقاطع دو دیوار
فرهنگ فارسی معین
((مَ))
نام تجاری دستگاهی کوچک و قابل حمل متشکل از یک پخش صوت و یک دو گوشی سبک، پخش همراه (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واکمن
تصویر واکمن
پخش همراه
فرهنگ واژه فارسی سره
خسته و فرسوده
فرهنگ گویش مازندرانی